به مناسبت سالروز سانحهٔ ثبات شکن ۷ ثور
۲۸ اپریل ۲۰۲۴
نخستین کودتا در افغانستان در سرطان سال ۱۳۵۲ صورت گرفت. اگرچه اکثریت کودتاچیان ضابطان و خوردضابطان شستشوی مغزی شده درشوروی بودند، اما موجودیت مرحوم محمد داود در رأس حاکمیت جدید باعث شد تا کمترین توجه منفی را درخارج از افغانستان بخود جلب کند.
در داخل نیزمحمد داود منحیث شخصیت جا افتادهٔ ملی و متعلق به خانوادهٔ سلطنتی باعث شد تا مناسبات همدیگرپذیری میان کانون های نفوذ وقدرت مستقردر ولایات و دولت مرکزی کماکان ادامه یابد و شیرازهٔ ثبات کشورهمانطورکه در دوران سلطنت ظاهرشاه برقرار بود، حفظ گردد. محمد داود توانست در ۵ سال ریاست جمهوری خویش، کار اعمار زیرساخت های مهم برای دولتسازی را که در زمان صدارت اش آغاز نموده بود، ادامه دهد. اقدامات داود خان، بی نقص نبود اما در نوع خود در تاریخ معاصرافغانستان جایگاه خاص خود را دارد. بطور مثال دربخش تقنینی و زیرساختهای تطبیق قانون میتوان ازتدوین قوانین مدنی و جزا، و اعمار زندان پلچرخی بحیث بدیل برای زندان ده مزنگ گامهای بزرگی بودند. قبل از اعلان طرح اصلاحات ارضی خویش، داود خان بانک انکشاف زراعتی وبانک انکشاف صنعتی افغانستان را تأسیس کرد. پلان اصلاحات ارضی او که با شرایط عینی و ذهنی افغانستان مطابقت داشت ومیتوانست راه را برای صنعتی و کوپراتیفی شدن زراعت و وداع با فئودالیزم باز کند، با هیچ مقاومتی روبرونشد. در بخش اقتصادی علاوه بر آغاز کار پروژه های بزرگ زیربنائی، به شهادت ارقام و اقتصاد دانان در سال ۱۳۵۶ افغانستان از لحاظ تولید مواد اولیهٔ غذائی به خودکفائی رسیده بود. اگربه تصویرکلان افغانستان درآن زمان نظر انداخته و کج بحثی ها را کنار بگذاریم، داود خان توانست با اقداماتی که بعد از کودتا بعمل آورد، ثبات کشور را حفظ و گامهای مهمی درجهت اعمارکشوربردارد. متأسفانه محمد داود حتی بعد ازایجاد توازن درسیاست خارجی اش هم به تصفیهٔ بموقع و وسیع عناصر گوش به فرمان شوروی از اردو وبلند بردن ظرفیت اردو برای خنثی کردن هر نوع تلاش برای کودتا، توجه جدی نکرد و کارایجاد حزب خویش را نا وقت شروع کرد. اتحاد شوروی و خلق وپرچم که متوازن شدن سیاست خارجی محمد داود را تهدیدی برای منافع استراتیژیک روسها میپنداشتند، درسال ۱۳۵۶ کنفرانس وحدت حزب را برگزار وخود را برای کودتا علیه جمهوریت محمد داود آماده ساختند. خلق وپرچم کودتای خونبار۷ ثور را با قتل فامیل محمد داود آغازنمود وسپس ۱۴ سال تمام به کشتار نظامیان وطندوست، کدرعلمی و تحصیلکردهٔ کشور، سرمایه داران ملی، روحانیون، متنفذین محلی و هرکسی که وطن را گرامی میداشت، ادامه دادند.
امروز به ندرت کسی پیدا میشود که از کودتای ننگین هفت ثور دفاع کند زیرا پیامد های خانه برانداز این کودتا از همان سال ۱۳۵۷ بدینسو برای مردم افغانستان چیز دیگری جز جنگ، برادرکشی، استبداد بیسابقه، نابودی یا مهاجر شدن ده ها هزار کادر تحصیلکرده و روشن بین وطن، بمباردمان حداقل ۵۰۰۰ قریه ومهاجرت اجباری روستائیان به کشور های همسایه، مداخلات نظامی خارجی، مساعد شدن زمینه برای نفوذ وجاسوس گیری توسط دول بیگانه و دسایس استخبارات خارجی که تا امروز ادامه دارد و... به ارمغان نیاورد.
رهبران حزب کودتائی بعد از بدست گرفتن قدرت، کودتا را «انقلاب» نامیدند وهمدیگر را «نابغهٔ شرق» و «قوماندان دلیرانقلاب کبیرثور» خطاب کردند. امین کودتای ثور را «مُدل جدید انقلاب پرولتری» معرفی میکرد. کارمل بعد از نصب شدن بر اریکهٔ قدرت میگفت «وفاداری به دوستی افغان-شوروی شرط وطنپرستی است» و به گفتهٔ جنرال ماریوف پیوسته ازروسها تقاضا میکرد تا با «اشرار» بهتر و شدید تربجنگند. نجیب الله که درحین شکنجهٔ زندانیان سرشناس داد میزد که « انقلاب ثوربرگشت ناپذیراست»، درایفای نقش گُرگ درنده خاد مؤفقیتهای داشت، اما بعد ازمقرری در بست میش، نتوانست حتی با استفاده از حیله های استخباراتی و استعدادسخنرانی اش مؤفقیتی بدست آورد.
با قطع کمکهای نظامی ومالی روسها، شاهرگ های حیاتی رژیم کودتائی نیزاز کارافتاد. سرانجام نجیب الله دست به فرار ناکام زد و سپس از ترس افراد مسلح دوستم به دفترملل متحد پناه برد. وی قبل از فراروظیفهٔ تسلیمدهی قدرت را به به یک کمیتهٔ نظامی واگذارکرد. عبدالوکیل وزیرخارجه که اسم اش با معاملهٔ جبل سراج گره خورده در کتاب خاطرات اش مینویسد: « اسلم وطنجاردر جلسهٔ کابینه به من گفت، هرکسی که قدرت را میگیرد، زودتر بیاید واین مسؤلیت را ازما تسلیم بگیرد». این حرف وطنجاراست، شخصی که بخاطرنقش مهم اش درسرقت قدرت سیاسی و فرو ریزی شیرازهٔ ثبات کشور، از تره کی اجازه یافت نخستین فردی باشد که خبرسقوط جمهوریت وکشته شدن محمد داود را از رادیو افغانستان اعلام کند و تانک اش بحیث سمبول کودتا در مقابل ارگ ریاست جمهوری به نمایش گذاشته شد.
با تسلیمدهی قدرت به تنظیمها ثبات به افغانستان برنگشت. زیرا زیرساختهای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی ثبات طی ۱۴ سال حکومت کودتا از بین رفته بود. تنظیمها که خود در جریان جنگ ایجاد شده و فاقد هر نوع دانش و تجربه اداری و مملکت داری بودند، نه تنها قادر به اعمار مجدد این زیرساختها نشدند، بلکه برای کسب سهم بزرگتری ازقدرت، بجان هم و بجان مردم ملکی افتادند و شهر های بزرگ را که روسها بحیث مراکز قدرت شان در امان نگهداشته بودند، ویران کردند و وسایط و وسایل برجا مانده از اردو وپولیس حزبی خلق وپرچم را غنایم جنگی شخصی و تنظیمی خود دانسته و تاراج کردند. بدین ترتیب تنظیمها دومین حلقهٔ زنجیر بی ثباتی و بحران بوده اند. این تنظیمها را کنفرانس دسمبر۲۰۰۱ بُن یکبار دیگربه قدرت رسانید، اما به مقتضای سود جوئی شخصی خویش، یکبار دیگربه وطن وملت پُشت کردند، سهم بزرگی در ضعیف نگهداشتن دولت مرکزی، چپاول کمک ها و از دست دادن فرصتها و سرانجام سقوط جمهوریت ایفا نمودند. سومین حلقهٔ زنجیر بی ثباتی سیاسی-امنیتی افغانستان گروه طالبان است. ازایتام جنگ افغان-شوروی که در سالهای جنگ افغان-شوروی توسط پاکستان بحیث ابزار ذخیره برای بی ثبات نگهداشتن افغانستان شستشوی مغزی شده بودند، بعد ها درچوکات یک پروژهٔ استخباراتی، بحیث بدیل برای تنظیمها بحیث یک گروه سیاسی-نظامی ایجادشدند. با وصف انکه این گروه توانست به انارشیسم و بی بندوباری تنظیمی در ۱۹۹۶ پایان دهد، اما با پافشاری روی تطبیق قرائت متحجروبسیار عقبگرا از شریعت وفقه اسلامی وبا چشم بستن در برابرخواستهای زمان، عملاً با اصول تمدن جهان امروز و ترقیخواهان افغانستان در تقابل قرار گرفتند. بخاطرتوسل به پالیسی سرکوب فزیکی مخالفین سیاسی وعقیدتی، طفره رفتن از خواست مردم برای اعادهٔ حقوق زنان و عدم توجه به حقوق وخواستهای مردم افغانستان، طالبان به مشروعیت داخلی نرسیدند ودر صورت فقدان مشروعیت داخلی به مشروعیت بین المللی هم نخواهند رسید. طالبان در دور نخست حاکمیت خود با اعتقاد به پان-اسلامیزم به هراس افگنان سایرکشور ها پناهگاه های امن دادند. آنچه در ۱۱ سپتمبر۲۰۰۱ اتفاق افتاد وعواقب آن برای افغانستان را همه بخاطر داریم. در صورت تکراراشتباهات گذشته و تطبیق پلان ایجاد هزاران مدرسهٔ جهادی توسط طالبان، زنگ خطر صدورجهاد و هراس افگنی برای مردم افغانستان وجهان به صدا خواهد آمد. اگرچه صدور ایدئولوژی جهاد فعلاً پالیسی رسمی طالبان نیست، اما درصورت تطبیق اعلان ناشده، میتواند باعث تصادمات سیاسی و حتی نظامی با دول دیگرشده و افغانستان بحران زده را در کام بحران های عمیق فروخواهد برد.
کودتای نظامی اصولاً سرقت قدرت دولتی است و فاقد هر نوع مشروعیت میباشد. کودتاچیان بخاطری دست به کودتا میزنند که روابط ارگانیک با مردم کشورخویش نداشته و با تکیه بر اسلحه، قدرت را غضب میکنند. اختناق، محو فزیکی مخالفین سیاسی با تکیه بربیگانه، ابزاریست که معمولاً برای بقای حاکمیت کودتائی بکارگرفته میشود. کاربرد خشونت علیه مردم باعث بزرگتر شدن فاصله میان کودتاچیان ومردم، قیام مردم علیه کودتاچیان و سرانجام سقوط حاکمیت کودتائی میشود. کودتای ثور دقیقاً همین مسیر را پیمود. البته عمر این کودتا به دلیل حمایت همه جانبهٔ شوروی از حاکمیت کودتائی، تجاوزنظامی روس ها بخاطرحفظ حاکمیت کودتائی، عکس العمل امریکا ومتحدین اش به این تجاوزبه وتبدیل شدن افغانستان به مرکزآخرین زورآزمائی دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، طولانی شد. بین المللی شدن جنگ افغانستان، این کشور را به مرکزفعالیتهای استخباراتی برخی دول منطقه وجهان مبدل ساخت. این تحول ماهیت ملی و آزادیخواهانهٔ جنگ افغانستان را به عقب زده و کنترول جبهات جنگ، بتدریج و با تأثیرپذیری ازپالیسی های استخباراتی بیگانگان که از طریق تنظیمهای نیابتی تطبیق میشد، از دست رزمندگان این جبهات خارج شد. با وصف گذشت ۴۶ سال ازفاجعهٔ ۷ ثور ۱۳۵۷، هنوز هم مردم خسته از جنگ و اختناق افغانستان قادر به اخذ مجدد کنترول سرنوشت کشور به دست خویش نشده اند. سناریوی آنچه در افغانستان اتفاق باید بیافتد، هزاران کیلومتر دور تر از افغانستان نوشته شده به کمک استخبارات منطقه تطبیق وسرنوشت وطن ما گاهی دراختیار این نیروی نیابتی و گاهی هم به آن دیگری سپرده میشود. گویا مردم این خطهٔ باستانی اصلاً وجود نداشته باشند. معلوم نیست این حالت که یکی از بدترین پیامد های کودتای ثور است، چند دههٔ دیگر در افغانستان ادامه خواهد یافت. هرگاه مردم افغانستان بدور یک ذعامت ملی بسیج ومتحد شوند، میتوانند با اقدامات جسورانه به این وضع پایان دهند و سپس با کارجمعی، با نقشه و هدفمند به مداخلات کشور های همسایه وفقرمفرط، که پیامد های دیگرهفت ثوراست، نقطهٔ پایان بگذارند.
«بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان»