اضطراب ترس و نگرانی بریتانیا در مورد امنیت هند در طول جنگ جهانی اول امیر حبیب الله خان در طول جنگ جهانی اول، علیرغم حمایت گستردۀ حلقات مطرح افغان از ترکیه عثمانی علیه بریتانیا، توانست سیاست عدم دخالت در جنگ را حفظ کند.
او در عين زمان در صورت شکست انگليس ها در جنگ، برای بقای سلطنت خود به حفظ روابط مخفيانۀ خود با آلمان ادامه داد. عين سياستی را که حکومت خاندانی نادرشاه به صدارت هاشم خان در طول جنگ جهانی دوم تعقيب کرد. در رابطه با اين ارتباطات مخفی امير حبيب الله خان ميتوان از مثال های نامۀ نصرالله خان توسط هنتيگ عضو برجستۀ هيئت آلمانی به صدراعظم امپراطوری آلمان که در آن نصرالله خان خواهش کرده بود تا آلمان معاهدۀ را با افغانستان بر همان اساسی که امير حبيب الله خان در ماه جنوری سال ۱۹۱۶ تائيد کرده بود، عقد کند؛ رفتن سردار عبدالمجيد خان نماينده امير به کرمانشاه؛ و ارتباطات سری بعدی که بين آلمانی ها در کرمانشاه و امير حبيب الله خان توسط آلمانی ها در هرات و اطريشی ها در کابل برقرار بود، يادآور شد. (برای معلومات بيشتر درين رابطه به کتاب لودويگ ادمک تحت عنوان افغانستان ، ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۳ (تاريخ ديپلوماتيک) به لسان انگليسی صفحات ۱۰۳ - ۱۰۵ مراجعه شود).
در اواخر جنگ جهانی اول با زيادشدن مبارزات مسلحانۀ پشتونهای دو طرف خط ديورند بر پايگاه های نظامی انگليس ها در سرحد آزاد، شدت گرفتن احساسات مذهبی مردم عليه انگليس ها در منطقه ونارضايتی افغان ها از امير حبيب الله خان، ترس و نگرانی های انگليس ها در مورد امنیت هند به شدت زياد شده بود. يک نمونه اين ترس را ميتوان از بيانيۀ وايسرای هند درک کرد که بدر ماه اپريل ١٩١٨، حدود ده ماه قبل از کشته شدن اميرحبيب الله خان، در مجلس جنگی (نمايندگان و شهزادگان هند) ايراد کرد و گفت که «... بعد از انقلاب روسيه، خطر بزرگ ديگرى از جرمنى براى هندوستان پيش شده و آن اينکه جرمنى ميخواهد از جنوب روسيه و شرق ايران افغانستان را عبور و به هند هجوم نمايد و اينست خطرۀ مشرق، فعاليت نماينده هاى جرمنى هم در اسياى وسطى آغاز گرديده است . اما در شمال هند دوست حقيقى ما امير صاحب افغانستان (امير حبيب الله خان ) به مثابه يک ديوار آهن در برابر سازشهاى دشمن ما قرار دارد و نميگذارد که فعاليت هاى جرمنى در کشور او تاثير کند. ولى مردم افغانستان يک ملت عجيب الخواصى بوده و به علت جنون مذهبى که در سرشت خود دارند فورا در صف دشمنان ما شامل خواهندشد، آنگاه قوت شخصى امير صاحب مانع حرکات مردم افغانستان شده نميتواند سپس بايستى ما خود آماده باشيم تا در صورت حرکات خصمانه در سرحدات هند با پيسه و سپاه و سامان جنگ به امير صاحب کمک کنيم و او از دشمن ما جلوگيرى کند ...». (غبار (١٣٦٦)، افغانستان در مسير تاريخ، جلد اول ص ٤٧٥).
مشکلات و اضطراب معمول انگليس هادر رابطه با مصونيت و نگهداری هند بريتانوی به وضوح يکسال قبل از کشته شدن امير حبيب الله خان بيشتر شد. به اصطلاح انگليس ها خطر فتنه های آلمان و ترکیه در افغانستان و ايران و قيام های جنگجويان ضد انگليس دو طرف خط ديورند، منجر به مداخله نظامی بریتانیا و روسیه در ايران شد، که هدف آن تلاش ايجاد يک پرده برای پوشاندن آسیای مرکزی و هند از قدرت های مرکزی درگير در جنگ بود.
اعزام مامورين ادارۀ اطلاعات نظامی بريتانيابه آسیای مرکزی : تصرف قدرت توسط بلشویک ها در روسيه، فروپاشی ارتش روسیه، از هم پاشیدگی اقتدار مدنی و ناپدید شدن نفوذ روسیه در ایران، بریتانیا را با کمبود شديد اطلاعات مواجه ساخت . در این شرایط بود که طرح ماموريت های محرمانه جواسيس انگليس به ترکستان و افغانستان، و بخصوص ارسال مامورين اداره اطلاعات نظامی دفتر جنگ به آسیای مرکزی آغاز شد.
وزیر امور خارجه هند قبل از آن طی تلگرافی بتاريخ ۲۹ اکتوبر ۱۹۱۷ از نائب السلطنه پرسيده بود که آیا وضعیت تغییر یافته در روسیه و کمبود شدید اطلاعات، اعزام ماموران به ترکستان را ضروری می کند؟ او همچنان خواسته بود که گزارش های «کرنيل ردل»، وابسته نظامی در مشهد، باید فوراً به لندن فرستاده شود. علیرغم این، هیچ بهبود واقعی در اطلاعاتی که از هند درباره رویدادهای آسیای مرکزی میآمد، وجود نداشت. در آخرين روز های سال ۱۹۱۷، بی قراری و هيجان در لندن بيشتر شد. «ردل» از ناآرامی در میان مسلمانان خبر داد که توسط مبلغين سياری که وحدت مسلمانان را اعلام میکردند، به راه انداخته شده بود. (اسناد آرشيف انگلستان، Col. Redl to the Chief of the General Staff, Simla, tel.23 December 1917 L/P&S/10/741)
ایسلینگتون، وزیر امور خارجه موقت، بر خطر نفوذ آلمان در اتحاد با بلشویکها تأکید ميکرد. اما ترس و هراس رو به افزايش انگليس ها ازپيغامی بمشاهده ميرسد که مونتيگووزير دولت برای امور هند بريتانوی به تاريخ ۵ جنوری ۱۹۱۸ به چيلمسفورد وايسراى (نائب السلطنۀ) و گورنر عمومى هند بريتانوى فرستاده و توضیح داد که «تمام کنترل مؤثر بر جميعت بومی ترکستان به دلیل فروپاشی دولت مرکزی روسیه و از بین رفتن کامل نظم و انضباط در ارتش روسیه حذف شده است . سفیر اعلیحضرت [پادشاه انکلستان]عموماً احساس ضدانگلیسی شدیدی را در میان مسلمانان روسیه گزارش میدهدو معلوم است که دشمن برای برانگیختن تعصب مسلمانان محلی و برانگیختن خصومت با انگلیس تلاش مصمم می ورزد. موفقیت قابل توجهی قبلاً با این تلاش ها که توسط سیاست بلشویکی تقویت شده بود، به دست آمده است. گمان می رود که ماموریت تُرکو-آلمانی با هنتيگ در راه ترکستان است، در صورتی که قبلاً نرسیده باشد. جنبش در حال گسترش به ایران است و احتمالاً حزب دموکراتیک را که قبلاً با ما دشمنی دارد، تقویت و تشویق خواهد کرد. این خطر جدی وجود دارد که ترکستان ممکن است به طور کامل تحت نفوذ تورکو-آلمانی قرار گیرد و ممکن است پایگاهی برای اعزام تعداد زیادی از عوامل مسلح دشمن یا حتی افراد سازماندهی شده از اسیران مسلح دشمن به ایران و افغانستان باشد». (اسناد آرشيف انگلستان، Secretary of State to Viceroy, tel., 5 January 1918, L/P&S/10/741)
با توجه به این موضوع، از حکومت هند بريتانوی خواسته شد تا اقدامات فعالی انجام دهد. این کشور باید نیروهای بیشتری را برای کنترول کمربندشرق ایران بفرستد و باید با امیر حبیب الله افغانستان خط محکم تری را در پيش گيرد. همچنین باید احتمالات اعزام نیروی مسلح به ترکستان را بررسی کند. (آرشيف انگلستان، Secretary of State to Viceroy, Tels. 2 and 4 January 1918, L/P&S/10/741)
نایب السلطنه گرچه به ظاهر بتاريخ ۸ جنوری با عبارات شدیداً بازدارنده جواب داد، اما با وجود آن، طرح اعزام ماموریت به ترکستان تصويب شد. دفتر جنگ آن را به عنوان یک مأموریت تبلیغاتی برای جمعآوری اطلاعات و ایجاد احساسات انگلوفيل (انگلیسیدوست) ميديد، در حالی که به شیوۀ غیررسمی عمل میکرد [؟!]. (همانجا، مکتوب ۲۵ جنوری ۱۹۱۸ وزير امور خارجه به نائب السلطنه).
يکى از مأمورين انگليسى که درين راه از همه بيشتر تلاش ورزيد، ويلفريد ماليسن (١٨٦٦-١٩٤٦) تورن جنرال اردوى بريتانيا بودکه نتنها در هندتجربۀ کارى داشت، بلکه بين سالهاى ١٩٠٤-١٩٠٥ عضويت هيئت لوئيس ويليام دانين را در کابل نيز داشت . جنرال ماليسن در دوران جنگ داخلى روسيه، در ماه اگست سال ١٩١٨ بحيث رئيس مأموريت ترکستان وظيفه داشت تا در نزديکى مروه بمقابل بلشويک ها مقاومت نموده، از نفوذ آلمانها و ترکها در منطقه جلوگيرى و به دولت مأوراى خزر (Transcaspian) که توسط کارگران خط آهن امتداد درياى خزر در سال ١٩١٨ تأسيس و تا جولاى ١٩١٩ در دوران جنگ هاى داخلى روسيه عليه بلشويک ها ادامه داشت، کمک کند. (Wilfrid Malleson (January 24, 1922). The British military mission to Turkistan, 1918–20. Royal Central Asian Journal, Volume 1922 Number 2 (مأموريت نظامى انگليس ها به ترکستان)
قابل يادآوريست که ماموريت کرنيل نيلسون و موجوديتش به همراهی مصطفی صغير در کابل تحت پوشش کمسيون سرحدی در امور پرداخت مطالبات افغانستان، در دوران قتل امير حبيب الله خان، شباهت زيادی به ماموريت ماليسن دارد، موضوعی که به جستجوی اسناد و مدارک بيشتر نياز دارد.
کشته شدن امير حبيب الله خان بخشی از پاليسی رو به تغير و پلان انگليس ها در منطقه
- تغير اوضاع و سياست بين المللی
«شکست های ترکيه در عراق بالاخره آن آرزوهای دسته طرفدار ترک ها را که ميخواستند بر هند متحداً حمله نمايند محو و نابود کرد. انقلاب روسيه و شکست نيروهای مرکزی در سال ۱۹۱۸ چهره سياست بين المللی را تغير داد. درين فرصت در کابل از يکطرف ابراز مسرت و شادمانی ميشدکه در جنگ سهم نگرفته بودند و با پيروی از امپراتوری عثمانی با شکست مواجه نگرديدند، اما از طرف ديگر عدۀ زيادی از خود ميپرسيدند که آيا آنها در مرحله حساس و بحرانی با اسلام خيانت نکرده اند؟ چنان مينمود که اندرين فرصت مردم از امير اظهار تنفر ميکردند». (لودويگ آدمک (ترجمه علی محمد زهما): تاريخ روابط سياسی افغانستان از زمان امير عبدالرحمن تا استقلال، ص ۱۳۸)
- خواسته های غير قابل قبول امير حبيب الله خان از انگليس ها
ا نگلیس ها طبیعتاً تحولات افغانستان را به دقت زیر نظر داشتند. امیر حبیبالله خان با آگاهی از این موضوع به انگلیسها روی آورد و خواست تا با توجه به تمام فشارهای فوق، در بدل حفظ بیطرفی اش در جنگ، برايش با دست کشیدن انگلیسها از کنترل بر امور خارجی افغانستان، پاداش داده شود. اما انگليس ها این کار را نکردند، ولی در بدل به منظور تقویت او و به عنوان اجرت برای حفظ بی طرفی افغان ها، معاش مستمری او را افزایش دادند. (محمد حاجن شيخ (۱۹۸۶): مولانا عبيدالله سندی-يک عالم انقلابی، ص ۴۹).
قبل از جنگ جهانی اول معاش مستمری امير حبيب الله خان ا۶۰،۰۰۰ پوند انگليسی بود. در دوران جنگ جهانی اول انگليسی ها به امير وعده مستمری سالانه تا ۲ اعشاريه ۴ ميليون روپيه و پرداخت (۶۰) ميليون روپيه را پس از پايان جنگ داده بودند.
حکومت افغانستان به نماينده بريتانيا در کابل اجازه نميداد افغانستان را تا زمانی که «آرزو های گرفتن پاداش خدمات صميمانه اش بر آورده نه گردد و توافق بين دو حکومت بصورت قناعت بخش حاصل نشود، ترک کند». (همانجا ص ۱۳۹)
«بتاريخ ۲۲ دسمبر سال ۱۹۱۸ نماينده بريتانيا در کابل بحکومت خود اطلاع داد که امير و اعضای شورای وی «علاقمندی شديد» شانرا ابراز داشتند تا افغانستان در کنفراس صلح سهم بگيرد، آنها ازينکه بريتانيا اندرين موضوع موافقت نکرده است اظهار تاسف نمودند. امير آرزو دارد بريتانيا آزادی و استقلال او را برسميت بشناسد و آزادی در نظر امير بدان مفهوم است که وی بتواند مطابق آرزوی خويش با هر مملکتی که خواسته باشد روابط سياسی برقرار نمايد. ليکن لندن بصورت مشخص بدين امر تن در نميداد. سکرتری دولت هند با لارد چلمسفورد نايب السلطنه در باره اينکه چه رويه را با امير پيش گيرد، مشوره کرد و دو روش را پيشنهاد کرد: يا پادشاه انگلستان به حبيب الله «گارتر» (نشان مخصوص سلحشوری انگلستان) که واقعا شخص امير آرزوی آنرا دارد، بدهد و يا نامۀ به توشيح پادشاه انگلستان، که برای حبيب الله انعام کافی است، فرستاده شود.
نايب السلطنه در پاسخ لندن گفت که «خدمات امير بی پايان و عظيم است چون زمان جبيره آن خدمات فرا رسد، بريتانيا بايد از فتور و سخاوت کار بگيرد» . چلمسفورد فکر ميکرد آن زمان هنوز فرانرسيده و او بايد منتظر باشد تا خود امير در آن موضوع «بپرس و پال» بپردازد.
ليکن نايب السلطنه ميفهميد که امير امتيازات زير را از بريتانيا تقاضا خواهد کرد:
(1) آزادی سياسی مکمل
(2) توسعه افزايش ارضی
(3) پول
(4) نمايندگی در انگلستان». (همانجا، صفحات ۱۳۹-۴۰)
- برخورد های غير قابل پيشبينی امير حبيب الله خان
برخورد های غير قابل پيشبينی، تند خويى ها و اندک رنجى های امير هم از نظر انگليس ها پوشيده نبود. او بيشتر از پيش لحاظ خاطر هيچکس را نميکرد. او به درباريان سخت ميگرفت و با لغزش کوچک و جزئی ، توهين بزرگی را روا ميداشت و بعضا مصاحبين و همکاران را لت و کوب ميکرد، آتش کينه و انتقام را در قلب آنان می افروخت . مثلا دشنام پدر دادن در دربار عام به شاه غاسی ملکی علی احمدخان، برگشتاندن پسرش محمد کبير و سپه سالار محمد نادرخان از استالف به کابل (هردو را کُرتی های چپه پوشانده روی يابو توسط عسکر سواره فرستادند)، به پاى امير افتادن مستوفی الممالک محمد حسين خان (پدرمرحوم استاد خلیل الله خلیلی)، سيلی های سنگين خوردن سردار هاشم خان، لت و کوب ٣٠ يا ٤٠ نفر غلام بچه بخاطر دير حاضر شدن، جزا دادن حاجی عبدالرازق خان اندری نسبت مصرف گزاف پول برای مردم قبايل سرحد، و يا توبيخ شجاع الدوله نسبت کج نصب کردن خيمه . (زمانی، عبدالرحمن : بازنگری دوره امانی و تقطئه های انگليس، ص ۳۱)
امیر حبیبالله خان ديگر مورد تنفر مردم و درباريان قرار داشت. پوهاند حبيبى از قول روانشاد مير قاسم خان که يکى از فعالين مشروطيت دوم بوده و حاضر و ناظر وقايع بود، مينويسد که «عوامل موجبۀ نفرت از روش سياسى و عياشى امير قبلاً مهيا گرديده بود، که آويزش عليا حضرت با امير يا کجى ديرک خيمه و تنبيه و ضرب شجاع الدوله، جزياتى بود که بعداً آن عوامل را تشديد بخشيدو شجاع الدوله (مطابق نقشۀ مطروحۀ قبلى ) داخل خيمۀ امير گرديده و او را به ضرب تفنگچه به دارالحساب فرستاد.» (حبيبى، عبدالحى (١٣٧٢) جنبش مشروطيت در افغانستان، ص ٢٠٣)
- دوام سلطۀ امير حبيب الله خان ديگر قابل تعجب بود
داکتر عبدالغنى برادر کهترمولوی نجف علی خان از جملۀ معلمین خصوصی غازی امان الله خان و عضو جمعیت مشروطه خواهان اول که در راَس یکی از حلقه ها بنام " جان نثاران ملت " قرار داشت، و با مشروطه خواهان زندانی و یازده سال بعد در زمان امان الله خان از حبس رها گردید، راجع به کشته شدن امير حبيب الله خان مينويسدکه «اگر چه ترور امير حبيب الله خان به دنياى خارج يک امر غير منتظره بود، اما در کابل نه تنها که يک حادثۀ غير پيشبينى شده نبود، بلکه اين همه دوام سلطۀ او قابل تعجب بود» . وی علاوه برتکامل تدريجى افکار سياسى آزاد (مشروطه خواهى) در کشور، عوامل متعددی را که باعث بيزارى افکار عامه از امير گشته بودند، برميشمرد. (عبدالغنى ١٩٨٠ : نگاهى به اوضاع سياسى اسياى ميانه به لسان انگليسی صفحات ۷۹ - ۸۱)
- بی اعتمادی انگليس هاقبل از کشته شدن امیر حبيب الله خان
امير حبيب الله خان ديگرنميتوانست ثباتی را که پدرش به زور سرنیزه برقرار کرده بود، حفظ کند و به پیمانهای پدرش با بریتانیا پابند بماند. وی ديگرتوانمندی حفظ منافع انگليس ها را از دست ميداد و به مهرۀ سوختۀ ميماند که بايد تبديل ميشد.
- انگليس ها ميخواستند سردار عنايت الله خان جانشين امير حبيب الله خان شود
در رابطه با تقاضا های امير حبيب الله خان و آيندۀ روابطش با انگليس ها بين انگلستان و حکومت هند بريتانوی اختلاف نظر وجود داشت . انگليس ها ميپنداشتند که ديگر برای کمک به امير حبيب الله خان در تقويت موقف داخلی اش خيلی ناوقت شده بود. ( لودويگ ادمک تحت عنوان افغانستان ، ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۳ (تاريخ ديپلوماتيک) به لسان انگليسی صفحه ۱۰۶)
قرار بود نصرالله خان ، برادر امير که به نائب السلطنه ملقب و بعد از امير از نظر رتبه و قدرت شخص دوم بشمار ميرفت، وارث تاج و تخت باشد. اما انگليس ها اين راميدانستند که سردار نصرالله خان بنا به دلايل مختلف مثل توهين ناکامى سفرش به لندن، ناراض بودن از معاهدۀ روس و انگليس، حمايت از خلافت عثمانى و ترجيح دادن انگليس ها به وليعهد بودن سردار عنايت الله خان بر او، از انگليس ها نفرت دارد. چون انتخاب وليعهد به موافقۀ هند بريتانوى صورت ميگرفت ، لذا ترجيح دادند تا اين امتياز به سردار عنايت الله خان، پسر ارشد امير داده شود. امير نيز با اين انتخاب موافق بود. قابل يادآوريست که پدر امير حبيب الله خان نيز ولیعهدی حبیبالله خان را به کسی جز جورج ناتانیل کرزن، فرماندار کل هند بریتانوی، نگفته بود. (ايوب آروين، سايت بی بی سی فارسی : رازهای پنهان امیر حبیبالله - ظاهری تنومند و باطنی رنجور)
جدا ساختن افسانه ها از حقايق تاريخی
هر چند ماجرای کشته شدن امير حبيب الله خان تا حال زوايای تاريک زيادی داشته و ضرورت به تحقيق و اسناد بيشتری دارد، درين جا ميتوانيم در روشنی معلوماتی که تا حال بدست آمده، جواب به سؤالات ذيل را خلاصه نموه و تا اندازۀ افسانه ها را از حقايق تاريخی جدا سازيم:
1. طراح پلان کشتن امير حبيب الله خان کی بود؟
افسانه ها: درين رابطه افسانه های زيادی وجود دارند، که در آن از امان الله خان و مادرش، افغان های ملی گرا و آزاديخواه، گروپ های سياسی استقلال پسند، اعضای دربار امير حبيب الله خان، دستگاه جاسوسی شوروی ها و غيره نام برده ميشود. عدۀ از مؤرخين و نويسندگان به استناد راپور هاى حافظ سيف الله خان،ايجنت مسلمان انگليس در کابل، و مهدى فرخ ديپلومات ايرانى، انگيزۀ اين قتل را انتقام شخصى دانسته و آنرا نتيجۀ مخالفت امير با ملکۀ اول ، سرور سلطان (عليا حضرت سراج الخواتين )، و پسرش امان الله خان ميدانند. آنها بيشتر به حکايت سيلى خوردن امير حبيب الله خان و تهديد به طلاق ملکه در محفلى که اُخت السراج براى عياشى برادرش امير حبيب الله خان در باغ چهلستون برپا نموده بود، اتکا ميکنند. از طرف ديگر، چون امان الله خان تحت تعقيب و مراقبت جدى ميرزا محمد حسين خان مستوفى الممالک قرار داشت، مسئوليت هر حرکتى چون فير بر امىر و نشرات مخفى در کابل را به گردن او می انداخت .
حقايق تاريخی موجود: تقريبا تمام نويسندگان داخلی و خارجی، به شمول آنهايی که از مصطفی صغير نام برده اند، معتقد اند که قتل امیر یک تصمیم انفرادی نبوده بلکه یک توطئه قبلاً پلان شده بود. حتی اگرقتل بدست یکنفر صورت گرفته باشد، درعقب آن دست های دیگر زمینه سازاین عمل بوده اند.
در عدم موجوديت اسناد و مدارک مؤثق، شايعات توطئه قتل امير حبيب الله خان را از همه بيشتر به تشکیل گروپهای سیاسی مخالف امیر و بخصوص فعالیت مشروطه خواهان ربط ميدادند. گرچه بار اول ، حدود سه سال بعد از کشته شدن امير، در جريان محاکمۀ مصطفی صغير، در مطبوعات ترکيه به نقش انگليس ها در آن اشاره شد، اما به علل مختلف، مانند عدم موجوديت اسناد، شايعه پراگنی انگليس ها که گويا مصطفی صغير ديوانه بوده و اعترافاتش مدار اعتبار نيست، اينکه پس از منازعۀ کوتاه بر سر جانشينى، سرانجام عين الدوله امان الله خان، جوانترين پسر امير و رهبر جناح ملى گرايان توانست کاکايش نائب السلطنه سردار نصرالله خان ، رهبر جناح محافظه کاران سنت گرا، را از صحنه بيرون راند، به نقش انگليس ها کمتر توجه صورت گرفت .
يکی از عوامل مهم درين زمينه هم ادعا های گمراه کنندۀ انگلیس ها بود که گويا، «حبيب الله امير افغانستان در جنگ رفيق خوب ما بود، عقيدۀ او در بارۀ پيروزى نهايى ما هيچ وقت براى لحظۀ هم فتور پيدا نکرد». آنها با توصيف و ريختن اشک تمساح وانمود ميکردند که گويا (انگليس ها) درکشتن امير نفعی نداشته بلکه « قتل امير حبيب الله افغانستان، کسى که در تمام دوران جنگ (اول جهانى) دوست وفادار و متحد بريتانياى کبير بود، مسلماً براى اوضاع بين المللى شرق ميانه نگران کننده ميباشد. در چهارونيم سال گذشته، افغانستان بحيث يک دولت حائل (سپر) حقيقى، از تمام تلاش هاى عمال دشمن ما براى دسترسى به سرحدات هند از طريق ايران نگهبانى کرده است . حتى اگر مشکل جلوس بر تخت کابل بدون نزاع و دعوا حل شود، تصور نميرود که امير جديد قادر باشد مثل امير مقتول با متانت فرمانروايى کند. حبيب الله مثل پدرش، عبدالرحمن، سختگير و ظالم نبود، اما به اقتضاى حالات هيچوقتى هم در تطبيق جزا هاى وحشتناک با تمام شدتش ترديدى نداشت». (زمانی، عبدالرحمن، نبازنگری دوره امانی و توطئه های انگليس. ص ۳۰)
آنها ميدانستند که اعلام استقلال و استحکام و تقويت دولت امانی ، سلطۀ شانرا در هند بريتانوی و مناطق جدا شده از پیکر افغانستان نیز به مخاطره مى اندازد، لذا تحریکات، تبليغات و تخريبات نامرئی و آشکار شان علیه غازى امان الله خان نيز شدت يافت . منابع رسمى انگليسى کوشيدند نتنها جنگ استرداد استقلال يا جنگ سوم افغان و انگليس را کم اهميت نشان دهند، بيشرمانه ادعا کرده اند که نتيجۀ جنگ به نفع بريتانياى کبير تمام شده است، بلکه ميگويند که گويا سبب اصلى جنگ مشکلات داخلى امان الله خان بود که از رهايى اعضاى فاميل مصاحبان يا يحيى خيل ، که در مرگ امير حبيب الله خان مورد شک قرارداشتند، ومحکوميت نصرالله خان ناشى ميشد. بعضى از مغرضين و متعصبين افغان هم که صورت شانرا در آئينۀ بيگانگان تماشا ميکنند، ادعا هاى انگليس را تکرار نموده، گفتند که انکشافات بعدى روابط افغان و انگليس واعلان جنگ نتيجۀ مستقيم ضعف امان الله خان بود. يا اينکه گويا امير جوان مجبور بود با اعلان جهاد عليه انگليس قهر مردم و افکار عامه را ازخود منحرف ومتوجه دشمن ديرينه خود انگليس سازد .
از جملۀ اسناد مهمی که در چند دهۀ اخير، بخصوص بعد از نشر تحقيق داکتر صالح کيش salih kış ، اسوسيت پروفيسور تاريخ در پوهنځی ادبیات پوهنتون سلجوقی ترکيه Selcuk University (Selçuk Üniversitesi) مورد توجه محققين قرار گرفت، اعترافات مصطفی صغير ميباشد. او که به اتهام تلاش ترور مصطفی کمال اتاترک بعد از افشا شدن در استانبول و دستگیری اش در جريان تحقيقات اعتراف نمودکه نقشه قتل امير حبيب الله خان هم به دستور وزارت خارجه انگلستان تحت رياست کرنيل نيلسون، يکی از برجسته ترين مقامات استخبارات انگليس، که زير نقاب کمسيون سرحدی در امور پرداخت مطالبات افغانستان به کابل رفته بود، نقشه و اجرا شده است . وی همچنان اعتراف نموده که «من [مصطفی صغير] یکی از کسانی بودم که امیر حبیب الله خان را ترور کرد».
2. اجرا کننده پلان/قاتل/شخصی که توسط تفنگچه فير کرد، کی بود؟
افسانه ها: درين رابطه روايات و افسانه های زيادی وجود دارد. با وجوديکه اکثر محققين متفق القول اند که قتل امير حبيب الله خان توسط شجاع الدوله خان فراشباشی صورت گرفته است، اما راجع به انگيزۀ آن روايات مختلف را ذکر نموده اند. يکعده انگيزۀ آن را انتقام شخصی (به علت توبيخ شجاع الدوله خان غوربندی نسبت کج نصب کردن خيمه و همچنان انتقام جوهر شاه خان غوربندی، اولين قربانی مشروطه خواهان اول) ميدانند، عده ديگر آنرا تحريک غازی امان الله خان و مادرش ميدانند، و عده ديگری هم آنرا پلان مشروطه خواهان بالخصوص شاخه حزب جنگ و همکاری آگاهانه خانواده نادر خان مينامند.
افسانۀ ديگر درين رابطه، تعبير نادرست و غلط اعترافات مصطفی صغير ميباشد که گويا وی با وجود تمام ترتيبات امنيتی توانسته شخصا به داخل کمپ امير رفته و بعد از انجام دادن ماموريت قتل، بدون آنکه شناسائی شود، از کمپ بيرون رفته است.
حقايق تاريخی موجود: درين جای شکی نيست که شجاعالدوله خان یکی از شخصیتهای بزرگ جنبش مشروطیت و یاران غازی امان الله خان بود و از جمله افراد بانفوذ «جمعیت سری دربار» محسوب میشد. به اساس روايات مختلف وی خودش اعتراف نموده که ماموريت قتل امير حبيب الله خان را انجام داده است. به نظر اين شاگرد تاريخ، موضوع شناسايی قاتل امير حبيب الله خان تا هنوز هم به تحقيقات بيشتر ضرورت دارد.
تا جائيکه به مصطفی صغير مربوط ميشود، در روشنی اسناد موجود، نميتوان از توانمندی و توطئه ها و دسايس انگليس ها و نقش مصطفی صغير در آن چشم پوشيد. مصطفی صغير هيچگاه نگفته است که خودش امير را به ضرب گلوله کشته است. بر خلاف، مصطفی صغير توضیح داده است که وی با نام مستعار علی مستار به عنوان عضو کمیسیون سرحدی در امور پرداخت مطالبات افغانستان به آنجا رفته بود. به اساس اظهارات رسمی ثبت شده در اعترافات مصطفی صغير هدف اين کميسيون تحت رياست دگروال نيلسون، یکی از مهمترین مقامات سازمان استخبارات بریتانیا در هندوستان، جلوگیری از نزدیک شدن افغانستان به جرمنی یا با انعقاد یک توافق و پرداخت پول و یا در صورت لزوم، از بین بردن امیر افغان بود. صغير در اعترافات خود نوشته است که مبلغ 50,000 پوند بریتانوی برای اجرای عملیات اختصاص داده شده بود. مصطفی صغير در اعترافات خود ذکر کرده که در این عملیات که وی و دیگر عناصر استخبارات برتانیا نقشه و اجراکردند شخصی بنام حیدر عمل کشتن امیر حبیب الله خان را انجام داده است.
درينجا سؤالی پيدا ميشود که آيا اين حيدرنام، مانند علی مستار، يک نام مستعار بود يا يک نام اصلی؟
اگر يک نام مستعار بوده باشد، امکان دارد شخص اصلی شجاع الدوله خان باشد، يا کدام قاتل اجرتی و يا تهديد و بليک ميل شده، حتی فتح علی خان جاغوری از خاندان سردار شير عليخان جاغوری، يکی از شهود دروغينی که باعث کشته شدن افسر بی گناهش شاه عليرضا خان شد. (غبار، مير غلام محمد (۱۳۶۶)، افغانستان در مسير تاريخ، جلد اول ص ۷۴۵)
اگر حيدر يک نام اصلی باشد، ایا ممکن نيست که اين شخص غلام حيدر سرحدی باشد؟
غلام حيدر سرحدی يک، تيرزن ماهری که تخم مرغ را از فاصله ۴۰ متری به گلوله ميزد، يکی از افراد گروپ ملا عمادالدين هندوستانی جاسوس شناخته شده انگليس ها بوده و به دربار راه يافته بود. ملا عمادالدين و غلام حيدر سرحدی بعدا نيز کوشش نمودند در قسمت پل قرغۀ راه پغمان غازى امان الله خان را از بين ببرند. (همانجا، ص ۷۴۷ و همچنان زمانی، عبدالرحمن : بازنگری دوره امانی و تقطئه های انگليس، صفحات ۱۸۲ و ۱۸۳)
3. انگيزۀ پلان کشتن امير حبيب الله خان؟
افسانه ها: درين رابطه هم از انگيزه های انتقام شخصی تا ملی گرائی و آزادی خواهی و غيره افسانه ها و روايات زيادی وجود دارد.
حقايق تاريخی موجود: اکثريت نويسندگان اظهار داشته اند که قتل امير حبيب الله خان يک امر تصادفی، انفرادی، يا صرف بخاطر اختلافات خانوادگی و رقابت ها برای جانشینی نبوده، بلکه يک عمل دسته جمعی و از قبل پلان شده محسوب ميشود.
مؤرخ ونويسندۀ محترم آقاى پيکار پامير درين رابطه مينويسد که «مؤرخان البته پیرامون قتل امیر حبیب الله خان و اینکه قاتل کی بود و قتل وی چگونه صورت گرفت، بسیار سخن گفته اند، مگرمتأسفانه در اطراف علل سیاسی و نیاز تاریخی این قتل کمتر نگاشته و یا تماس گرفته اند. در اینجا متذکر میشویم که دیر پایی حاکمیت استعمار خارجی درکشور، پامال شدن منافع ملی و بین المللی مملکت ، تب و تاب آزادیخواهی مردم، ستمگری شاه و مامورین ارشد وی، فقر و فشار های گونه گون روحی وسیاسی بالای اکثریت محروم مردم کشور، بی اعتنایی ها، خوشگذرانی ها ، زن باره گیها، خشم و تند مزاجی امیر علیه اطرافیانش، اطاعت و محافظه کاری اش در برابر استعمارگران برتانوی، موجودیت جنبش مشروطه خواهی درجامعه، رقابت شخصیت های درباری، مقتضیات اوضاع و احوال منطقه و جهان ،همه و همه تأیید کننده ی یک تحول سیاسی – اجتماعی در کشور بود. چون همه نوع شرایط برای چنین یک تحول آماده گردیده بود و آنچه تا هنوزباقی مانده بود؛ شخص امیر بمثابۀ مانع بزرگ و خطرناک بر سر راه این تحول بود که لزوماً باید از میان برداشته میشد». (پامير، پيکار (٢٠٠٣)، ظهور و سقوط اعليحضرت امان الله خان، ص ٣٨)
به باور اکثريت محقيقين حادثۀ قتل امير علت سياسى و اجرا کنندگان آن يک حلقۀ سرى مشروطه خواهان بوده است . اما در روشنی اعترافات خود مصطفی صغير و اسناد ارائه شده در قسمت های قبلی و معلوماتی که در بالا ذکر شد، کشته شدن امير حبيب الله خان و نصب يک دست نشاندۀ جديد در افغانستان که بتواند منافع انگليس ها در افغانستان و منطقه را تامين کند، بخشی از پاليسی و پلان استعماری انگليس هابوده است .
به نظر ميرسد که انگليس ها با اطلاع و پيشبينی تحولات قريب الوقوع از فرصت و موقعیت مناسب پيش آمده استفاده کرده و با پيش قدمی کوشيدند در «تنور گرم نان شانرا بچسپانند». هم مهره سوخته و ازکار افتاده شانرا تبديل کنند و هم با متهم ساختن رهبران مشروطه خواه و در راس آن شهزاده امان الله خان، اين خار چشم انگليس ها را از سر راه خود بردارند.
يکی از سؤالاتی که درينجا مطرح ميشود اينست که آيا اشخاص و يا حلقاتی منفعت بری هم بوده باشندکه هم شامل پلان جميعت سری مشروطه خواهان و هم پلان دستگاه استخبارات انگليس باشند؟ و اگر باشندچه کسانی خواهند بود؟
بادر نظرداشت اينکه اعترافات مصطفی صغير در رابطه باحقایق زنده گی وعملیات استخباراتی اش در مورد قتل امیر حبیب الله خان یک قسمت محدود و ضمنی اعترافاتش بوده است ، روشن ساختن گوشه های تاريک قتل امير حبيب الله خان به تحقيقات بيشتری ضرورت دارد.
چند نکته که درين رابطه به تحقيقات مزيد نياز دارد، عبارتند از:
نقش سپه سالار نادر خان و خانوادۀ معروف به مصاحبان وی . گرچه درين رابطه شهود واسناد زيادی هنوز هم موجود اند، مانند آگاه بودن از توطئه ترور امير حبيب الله خان (به حواله خاطرات يکی از نزديکانش ظفر حسن آيبک)، مسئوليت ترتيبات امنيتی امير، سلی زده علی رضا خان و رها کردن قاتل اصلی، گزارش های ايجنت انگليس ها.
شناختن هويت اصلی شخصی که در کله گوش لغمان بعد از نيمه شب پنجشنبه ١٩/٢٠ فبرورى باضرب گلولۀ تفنگچه در کله و گوش چپ، چراغ زندگى اميرى که به اولقب چراغ ملت و دين (سراج الملت والدين) داده بودند، را خاموش کرد.
چگونگی انداختن دوای خواب آور در روغن ماهی امير حبيب الله خان در آن شب حادثه.
ماموريت کرنيل نيلسون از اداره استخبارات نظامی انگليس ها و رفتنش به کابل تحت نقاب کميسيون سرحدی و تماس هايش با سپه سالار نادر خان.
دليل خاموش ماندن علی رضا خان در جريان محاکمه اش و علت گواهی دروغين فتح عليخان جاغوری.
دليل موجوديت حافظ سيف الله خان، نماينده انگليس، هنگام قتل امير حبيب الله خان در جلال آباد.
متاسفانه در کشور ما تحقیقات تاریخی تا به امروز سازمان يافته نيست ومحقق و تاریخنگار مجبور است با مشکلات زياد وسايل و امکانات خود را خود تهيه کند و یا بدون آنها کار کند. ما تا هنوز اهمیت فهم تاریخ را برای درک حال حاضر و شکلدهی به آیندۀ مان به خوبی درک نکرده ايم . تاریخ نه فقط یک سابقۀ گذشته است، بلکه پلی به درک حال ما و رهنمایی برای فرداست .
(پايان)