( میان اندیشهٔ سیاسی و ایدئولوژی سیاسی نیز همسانیها و ناهمسانیهایی وجود دارد۰ایدئولوژی های سیاسی به پیدایش تعهد و اطاعت در پیروان می انجامد ؛ دارای کار ویژه های تبلیغاتی است ؛ از اصول فکری اولیه ای بر می خیزد و باید به عنوان مجموعهٔ حقایق مطلق و دگرگونی ناپذیر پذیرفته شود
۰اما اندیشهٔ سیاسی گرچه در مواردی ایدئولوژیک است لیکن معطوف به شناخت نیز هست۰ایدئولوژی سیاسی در پی جلب ایمان و اعتقاد است؛ در حالی که اندیشهٔ سیاسی خواهان ایقان و تقاعد است۰از این رو ایدئولوژی های سیاسی با مذهب قرابت بیشتری دارد تا با فلسفه یا نظریهٔ سیاسی و به ویژه می کوشد به منظور جلب پیروان ؛ پیچیدگیهای واقعیت را انکار کرده و راه حل مشکلات را ساده جلوه می دهد۰«حسین بشیریه» ) در این جستار به این امر پرداخته می شود که آیا منظور مارکس از ماتریالیسم و توجه به اقتصاد و یا مادیات ؛ فقط و فقط بر طرف کردن نیازهای مادی انسان است و آیا مارکس به دیگر نیازها و استعدادهای انسان ؛ مانند امور معنوی توجه نداشته است؟ و اگر چنین نیست پس چرا اینهمه کج فهمی در بارهٔ اندیشه های او وجود دارد؟ چرا اکثریت مردم مارکس را فردی می دانند که تنها به فکر سیر کردن شکم است و به جنبه های دیگر انسان و یا به امر معنوی نپرداخته است؟ و اگر چنین نیست پس علت اصلی این بدفهمی نزد عوام و حتا خواص در چیست؟ بنابر این در این بخش تلاش می شود بدون اطالهٔ کلام و بدون تکلف و بغرنج نمودن موضوع ؛ روشن و صریح در بارهٔ این مسئلهٔ بسیار مهم توضیحات لازم داده شود۰جعل آرا و نظرات ؛ طنزی مخصوص تاریخ است۰در زمانی که منابع « مطالعه تاریخ » آزادانه در دسترس قرار دارند برداشت های ناروا و تحریف نظرات را هیچ مرزی محدود نمی کند۰در بارهٔ این پدیده مثالی عمیق تر و ژرف تر از آنچه که بر نظریات مارکس رفته است نمی توان یافت؛ مارکس و مارکسیسم پیوسته مورد اشتباه قرار می گیرند؛ در مطبوعات ؛ در سخنان سیاستمداران ؛ در کتابها و مقاله های دانشمندان علوم اجتماعی و فلاسفه۰در هر صورت این واقعه چنین می نماید ؛ که سیاستمداران و روزنامه نگاران « به استثنای برخی از آنها » هرگز نگاهی به سطری از آثار مارکس نیانداخته اند و دانشمندان علوم اجتماعی نیز به حداقل دانش در بارهٔ مارکس بسنده می کنند۰آنها آشکارا از این که خود را در این زمینه صاحب نظر می دانند خرسندند؛ چرا که هیچ کس که دارای تأثیر و منزلتی در تحقیقات اجتماعی باشد به نظرات جاهلانه آنها شک نکرده است۰در کنار تمامی این تحریفات بیشترین و شایع ترین آنها تحریف عقاید « ماتریالیسم » مارکس است۰چنین برداشت می شود که گویا اعتقاد مارکس بر این بود که اصیل ترین نیاز و خواست روانی انسان کسب سود مادی و تن پروری است۰و گویا تلاش انسان برای کسب مادیات ؛ انکیزه ای اصلی در زندگی فرد و حیات انسانی را شکل می دهد۰روی دیگر این تفکر چنین است که گویا مارکس معنای فردیت را نادیده گرفته و نیازهای روحی انسان را نه مورد توجه قرار داده و نه برای آنها منزلتی قایل شده است۰و ایده آل مارکس انسانی است که شکمش سیر ؛ جامه اش آراسته ؛ اما معنویت خویش را از دست داده است۰انتقاد مارکس از مذهب به منزلهٔ انکار تمامی ارزش های معنوی قلمداد گردیده است۰این برداشت اساسأ توسط کسانی صورت می پذیرد که خدا پرستی را یگانه شرط جهت گیری معنوی انسان می انگارد۰مطابق آن نیز بهشت سوسیالیستی مارکس با چنین انگاره هایی نشان داده می شود : میلیون ها انسان زیر تسلط بوروکراتیسم قدرتمند دولتی قرار گرفته اند۰انسان هایی که آزادیشان را به بهای برابری « احتمالی » از اینان سلب کرده اند۰این انسان های تأمین شده به لحاظ مادی ؛،فردیت خویش را از دست داده اند و تمامأ تبدیل به آدمک های ماشینی یک دستی شده اند که توسط گروه کوچکی از رهبران زبده هدایت می شوند۰باید گفت که این تصویر از ماده گرایی مارکس که بیش از هر چیز نمایانگر ضدیت معنوی و خواست یک دست کردن و اطاعت پیشگی است — کاملن غلط است۰هدف مارکس آزادی معنوی انسان ؛ آزادی انسان از زنجیرهای جبر اقتصادی بود؛ هدف مارکس بازیابی کمال انسانی برای کسب توانایی در ایجاد یگانگی با هم نوعانش و با طبیعت بود۰فلسفهٔ مارکس با بیان غیر مذهبی ؛ حرکتی جدید و رادیکال در عرف مسیحیت بود۰هدف فلسفهٔ مارکس تحقق یابی کامل فردیت انسان بود ؛ یعنی چیزی که اساس تفکر انسان را از دورهٔ نوزایی « رنسانس » و روشنگری تا قرن نوزدهم هدایت می کرد۰این تصویر بدون شک بسیاری از خوانندگان را متعجب و شگفت زده خواهد ساخت؛ چرا که با عقاید رایج در باره مارکس — که تا کنون به عرف عمومی تبدیل شده اند مغایرت دارد۰پیش از این که شهودی برای اثبات این قضیه ارایه گردد به طنز دیگری اشاره می شود که ترسیم اهداف مارکس و محتوای تعالیم سوسیالیستی او را بی کم و کاست با واقعیات جامعهٔ سرمایه داری امروزین غرب یکی می دانند۰در جامعه سرمایه داری محرک اصلی در روابط بخش عظیم انسان ها ؛ کسب سود مادی بیشتر ؛ آسایش و مصرف روز افزون است و این خواست آنها تنها توسط ترس از به مخاطره افتادن دارایی شان مهار می شود۰آنها به طور فزاینده ای هم در حوزه تولیدات و هم در قلمرو مصرف ؛ در زندگی که توسط دولت و مراجع بوروکراتیک وابسته به آن برانگیخته و تنظیم شده است در خشنودی به سر می برند۰آنها فردیت شان را قربانی آسایش کرده اند۰اگر اصطلاح مارکس را در این باره به کار ببریم ؛ آنها در واقع « انسان — کالایی » هستند که در خدمت ماشینی قوی و مستقل از خودشان قرار گرفته اند۰سیمای واقعی سرمایه داری در نیمه نخست قرن بیستم از کاریکاتور سوسیالیسم مارکس — یعنی آن طور که آن را به نمایش گذارده اند به سختی قابل تفکیک است۰از طرف دیگر شگفت انگیزتر از همه این است کسانی که « ماده گرایی » مارکس را بیش از همه مورد نقد قرار می دهند از این زاویه حرکت می کنند که سوسیالیسم با واقعیت ناسازگار است ؛ چرا که محرک اصلی انسان را برای پرداختن تنها در کسب سود مادی می داند۰توانایی انسان در تعقلی کردن تناقضات آشکار با توسل به شیوه های روانشناسانه ؛ تا سر حد وادار کردن وی به دروغگویی از این بهتر نمی تواند نمود بیابد۰در حالی که همان افراد با همین دلایلی که سعی دارند توسط آنها به ما بقبولاند که عقاید مارکس با سنت های معنوی و مذهبی ما خوانایی ندارد ؛ و توسط آنها می خواهند از سیستم کنونی ما در برابر مارکس دفاع کنند در عین حال نیز به همان دلایل به عنوان مارکس استناد می کنند که گویا وقتی آن را در باره سرمایه داری به کار بگیریم مطابق ملزومات طبیعت انسانی خواهد بود و همان دلایل را برای بیان برتریت سرمایه داری بر سوسیالیسم ارایه می دهند۰در اینجا تلاش خواهد شد که ثابت گردد اینکه : در هیچ کجای نظریهٔ مارکس نمی یابیم که محرک اصلی در انگیزش انسان اشتیاق اصلی وی کسب سود مادی است۰فراتر از آن ؛ هدف واقعی مارکس رهایی انسان از قید تمایلات اقتصادی است ؛ تا تحت آن شرایط — و این نکته بسیار تعیین کننده است — انسان تمامیت انسانی خویش را به دست آورد۰مهم ترین نکته برای مارکس آزادی انسان به منزلهٔ یک فرد ؛ رفع از خود بیگانگی ؛ بازیابی قابلیت خود و یگانه شدن اش با طبیعت و هم نوعانش بود۰معتقدم که فلسفهٔ مارکس بیان عمیق موجودیتی معنوی است و دقیقن به خاطر غنای معنوی اش در تخالف با فعالیت های و در تخالف با این برداشت سطحی از فلسفه ماتریالیستی عصر ما قرار می گیرد۰مارکس در عین حال که نیک می دانست که انسان برای بقایش نیازمند کار و مادیات است ؛ اما انسان را تنها در کار و سود و مصرفگرایی دیوانه وار خلاصه نمی کرد۰انسان برای این که خودش را تعالی بخشد و استعدادهایش را به منصهٔ ظهور برساند باید اوقات فراغت داشته باشد و باید از آزادی اندیشه و عمل برخوردار باشد ؛ زیرا انسان دربند و اسیر مانند پرندهٔ است که بالهایش را بسته و توانایی پرواز را ندارد۰درست همان بلایی که در کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی بر سر انسان آمد۰ و اما چرا فلسفهٔ مارکس در کلیت خود مورد سؤ تعبیر قرار می گیرد و وارونه ارایه می شود؟ در این باره دلایل متعددی وجود دارند۰نخستین دلیل این امر بی شک نادیده گرفتن و نپرداختن به این نظریات است۰روشن است که فلسفهٔ مارکس در دانشگاه ها و اندیشکده ها مورد بررسی قرار نمی گیرد ؛ هیچ تحقیق انتقادی ای در باره آن صورت نمی پذیرد و از این روی شاید برخی می پندارند که مجازند بدون کوچکترین شناختی ؛ همان گونه که به نظرشان می آید ؛ در این باره سخن بگویند و یا بنویسند۰هیچ مرجع مؤثقی وجود ندارد که بر اساس ملاحظهٔ داده ها و بر اساس حقیقت فلسفهٔ مارکس بنا شده باشد۰هر کس به خود اجازه می دهد در باره مارکس سخنوری کند بدون این که یک بار نظرات وی را مطالعه کرده باشد و یا حداقل آنقدر مارکس را بشناسد که تصویری کلی از نظام بغرنج و دقیق اندیشه او به دست آورده باشد۰بدین صورت اهمیتی نیز ندارد که اثر فلسفی مارکس که برداشت وی را از انسان ؛ از بیگانگی و از رهایی انسان مورد بحث قرار می دهد را به خوانش گرفته باشد۰دلیل مهم دیگر در این باره ؛ در این واقعیت تلخ نهفته است که کمونیست های روسی خود را وارثان مارکس دانسته و سعی کرده اند به جهان بقبولانند که رفتارشان مطابق نظریه های مارکس می باشند۰علیرغم آن که خلاف این امر صادق است؛ ولی غرب دعاوی تبلیغاتی آنها را پذیرفته و متقاعد شده است که افق روس ها مطابق نظریه های مارکس است۰به هر حال کمونیست های روسی تنها کسانی نیستند که در جعل و تحریف آثار و اندیشه های مارکس مقصرند۰در حالی که تحقیر بیرحمانه فرد و ارزشهای انسانی خاص روس ها می باشد ؛ در ارایه این تصویر غلط از مارکس که وی را مدافع ماده گرایی اقتصادی و لذت جویی نشان می دهد بسیاری از ضد کمونیست ها و اصلاح طلبان سوسیالیست نیز سهیم هستند۰دلیل بروز این امر البته ساده است۰با آن که نظریه های مارکس انتقادی به کلیت سرمایه داری بود ؛ بسیاری از هواخواهان مارکس چنان متأثر از روح سرمایه داری بودند و افکار مارکس را توسط تعبیری از اقتصاد و ماده گرایی می فهمیدند که در اصل متعلق به سرشت سرمایه داری است۰عملن چنین است که کمونیست های روسی مانند اصلاح طلبان سوسیالیست ؛ خود را دشمن سرمایه داری می دانند در حالی که کمونیسم یا سوسیالیسم آنها با روح سرمایه داری درهم تنیده شده است۰برای آنها جامعه سوسیالیستی ؛ جامعه نیست که به لحاظ انسانی در تقابل اساسی با سرمایه داری قرار دارد؛ بلکه نهایتأ شکلی از سرمایه داری است که در آن طبقه کارگر موقعیت اجتماعی بالاتری را می یابد۰سوسیالیسم برای آنها به بیان طنز آمیز انگلس « جامعه امروزی است بدون کاستی هایش » ادامهٔ این بحث را در جستار های بعدی دنبال نمایید ۰ سپاس