بنطرم با وجود حدود سه دهه از کشته شدن مزاری تعدادی زیاد چیز فهمان هزاره هنوز به شناخت وی نظر به برخورد سیاه و سفید نرسیده اند. که این طرز برخورد تشیع وار از شکست خوردگان و بازندگان سیاسی سبب افتادن در چنبره دایره وار شکست سیاسی و عقب ماندگی متداوم سیاسی شان می شود.و برای شکستن این طلسم و رهایی از آن برادران هزاره با عاشورای برخورد منطقی و عقلانی نمایند.
یک عده برادران هزاره درین اواخر تحت رهبری مذهبیون شان جمع شده و مخالفت خود را در مقابل تبعیض تباری، زبانی .. طالبان در بیرون از کشور اگر غلط نکنم در اروپا اعلام نمودند. مگر چطور اینان از تجربه اسلام سیاسی در اضافه از سه دهه اخیر چیزی نیاموختن؟ دین را به سیاست چه؟ چرا اثرات مخرب تشیع را در رابطه هویت شان نمیبیند ؟ و کوشش نمیکنند که خود را از بند آن رهانند؟ مشکل در کجاست؟ شاید در همرنگ شدن جماعت؟
همه ساله عاشورای دیگری بنام مزاری برگذار میکند که گردهمایی در بهار امسال در واشنگتن دی سی داشتند. این قهرمان سازی کاذب به تقلید از تشیع یعنی از بازندگان سیاسی چون علی را سبب شکست سیاسی پی در پی برادران هزاره میبینم. درین یک قرن اخیر اشتباهاتی پی در پی دسیسه گاو سوار، انتخاب شخص بدون بصیرت سیاسی چون مزاری، که دود آن خیره سری به چشم همه ملت رفت، پشتیبانی از مهره های استعماری یا بعباره دیگر شاه شجاع های ثانی با هویت های تبار چون کرزی و بخصوص غنی داشتند. شاید همان طلسم هم سهم مهم در شکست جریان های مترقی شان چون روشنایی ، تبسم .. داشته باشد.
وقتیکه شکست خوردگان سیاسی میبخشید بیشعوران سیاسی را کاذبانه قهرمان سازی کرد. نسل بعدی دیگر با چه امید از اشتباه گذشتگان شان بیاموزند و مانع تکرار تاریخ مرگبار شان شوند؟ صرف بطور خلص در مورد مزاری، آیا شجاعت و پاکدامنی برای انتخاب رهبر کفایت میکند؟ وی شناخت درست از استعمار و نیرنگ اش نداشت که چون بسا اندرکاران سیاسی ما با پای خود به قربانگاه رفت. و نهدانسته به دهل تفرقه استعمار رقصید