هردم از این باغ بری میرسد
عرض شود ، زمانی که در حدیث طالبان و امارت مطلقه انها و وضعیت سیاسی-اجتماعی کشوری معلق درخلاء زمان و مکانِ مان، جای که سعی و تلاش ماهرانه - ساحرانه برای به فراموشی سپردن این تعلیق تاریخی- ضد میهنی، سوگمندانه به یک پدیده و رویداد عادی و معمولی تبدیل ویا در حال تبدیل شدن است،
حرف وسخن از جنس سیاسی- اجتماعی-تاریخی به میان می آید، ضرورت شناخت روشمندِ شبه حاکمیت امارتی وسایر نیروی های سازنده جامعه سیاسی، ایجاب میکند تا اول معرفت و شناخت ما از روابط درونی وذاتی امارتی ها وسایر نیرو های ذیدخل، مستقیم و بلا واسطه در حد امکان تکمیل و بعد فراورده و حاصلِ ان، در پیوند تنگاتنگ با فعل وانفعال بیرونی در یک کلیت نظام واره موضوع مطالعه قرار گیرد. به دلایل زیاد. بیشترتر برای جلوگیری از دیرپایی ان بدعت استعماری یادشده در بالا که بقصد اغفال، تخنیث و بیدردی جامعه ملی در حال ترویج و پا گرفتن است. به رسم "سخن چو گفتی دلیلش بیار"، در یکی دو مثال میکوشیم حقانیت این ادعا افتابی شود. از این قرار: وقتی صحبت از امارت مطلقه طالبان است، ممکن نیست به تسلیم دهی زرادخانه چند میلیاردی امریکایی ها به طالبان به دیده اغماض و غفلت بنگرید و یا بنگریم مگر اینکه ریگی در کفش داشته باشیم. اگر مرتکب این اغماض و اغفال نشدیم، درچای نوشی پیروزمندانه ریس ای اس ای در هوتل کابل، تصویر جابجا سازی اعضای ان شبکه جهنمی، از پیاده دفتر تا امیر جماعت در ارکان اداری - سیاسی کشور را با چشم بسته دیده می توانیم. از اینجا به بعد نیز اگر با ذهن باز بر قضایا به محاط بودن تان ادامه دهید، نستالژی خیل فراریان سیه دل - نه از سر دلتنگی به مأمن، بل حاکی از جن زدگی(جنون) و در مواردی دیو زدگی (دیوانه گی) های ناشی از دست هشتن ناگزیرانه زر و زور- ، ذاتاً با طالبان سر و ته یک کرباس را می بینید که نفس سوخته و عرق ریزانه با غوغا و صدا های جغدی در حال اغفال مردمان کشوری استقلال و ازادی باخته مان، بسود تداوم سلطه گری ای سلطه گران اند . انواع واکنش ها در برابر یافته های مثال بالا را که الزاماً به وجود امدنی اند و به وجود امده ها را ، در مثال دوم در ادامه بحث جایی و یا جا ، جا دنبال میکنیم.
از نظر رسالت، طالبان و امارت آنها، تجسم زنده زور خالص و عریانی است که ناشناخته نبوده، در دو برهه زمانی دوبار درخلاء مهندسی شده ای ناشی از عدم حضور سیاسی جامعه در صحنه ، در هیئت جانشین، درست مانند سلف جمهوری اسلامی- دیسانتی اش و جفت مشهور به جمهوری دموکراتیک خلقی این جماعت قدرتزده، قالب زده شده و بر جامعه تحمیل شده اند. خشونت ضد انسانی وطن شمول و همگانی طالبان و اسلام پناهی مزدورانه - مزورانه از این گروه موجودی ساخته، که با تغذیه مادی و معنوی از منابع استعماری برای ماموریت های استعماری، چاق و چله و مست به سرزمین تاریخی آزادگان هل داده شده اند تا ترس و وحشت برپا کنند. پوشش اسلامی این جماعتِ اله ای دست استعمار، ابزاری و فریبکارانه بوده و خیاط ماهر و با تجربه استعمار، برای تزیین اهداف خود به قصد فریب و اغوا ان پوشش را متناسب با قطر شکم و طول ریش و تامینات زیر شکم دستپرورده هایش طراحی و دوخته است. همزیستی ارتجاع مذهبی و حاکمیت های استبدادی در لقا ها وقبا های رنگارنگ بخصوص در سر زمین های اسلامی سابقه چندین قرنه داشته و اما حرف نوی که باید روی ان انگشت گذاشت ، در حاکمیت نا مشروع دینی-دین قدرتزده امارتی- این پیام گستاخانه ی اظهرومن الشمس و بدیهی واعظ استعمار پیر در زمانش است که به افغانستان برای دولت سازی نیامده است وبه ان باید دوباره گوش داد. زیرا این خطیب دیده درا و محیل، با روش و شیوه ی کوزه و کوزه گر و گِل کوزه بودن همیشگی خود، در ان زمان عامدانه خودش را لو داده بود تا بفهماند که با افرینش موفقانه ملا بازار و ملا کراسی و تحقق جلوس و به کرسی نشاندن و موفقانه ی ملاتاریا در ارگ ، نبض جهان را در دست دارد و با این اعلام به ریش ما مردمانِ مدعی داشتن تاریخ پنجهزار ساله با قهقه بخندد. – بلا فاصله یاد اورشویم که اقای بوریس جانسون با جنباندن یال هایش [و یا شاید کامرون] با پرتاب این تیر ماهرانه صیادانه هدفمندانه سیاسیون را که با کرشمه وعشوه در فساد پیشگی دست باز میخواستند به فرار واداشت و به مزاحمت ها و درد سر سازی های انها که خرچ وهزینه بردار نیز بودند، یکباره و یکسره نقطه پایان گذاشت. خیر وخلاص . درعمل مشاهده چند چهره محزون و مغموم سوگلی استعمار، در حال فرار و منتظر پرواز در میدان هوایی کابل و این شکایت یکی از انها که جواب تیلفون های مکررش را در روز فرار از مقامات انگلیس نگرفت، در باب توضیح رابطه استعمارزده واستعمارگر یک کتاب حرف دارد.
وقتی در جستجوی یافتن عوامل بارآورنده وضع موجود به گذشتهِ نه دورِ حاکمیت ها مراجعه میکنیم ، در مورد دستنشانده گی و یا استقلال ارکان جمهوری سرداری به ملاحظه شرکت عناصر وابسته به شورویها در کودتای سرطانی از یکطرف و شخصیت متناقض رهبر کودتا اقای محمد داود از جانبی ، حق داریم تا با دقت و تردید داوری کنیم . اما بیطرفی نسبتاً متوازن(البته نه دقیقاً به معنای موازنه عدمی یا منفی) و دموکراسی دهه پایانی رژیم شاهی را بیشترینه این شوروی ها بودند که برنتافته و تحمل نه نموده و انگاه نخست توطئه کودتا سرداری و بعد کودتا خونین کمونستی چیدند . باور این است که چنین شیوه پیشنهادی بررسی و مطالعه، اثر تخریبی پس و پیش کردن و اولویت قایل شدن به این ویا ان عنصر و رویدادی شامل در مجموعه را، به نیت رسیدن به حقایقی مستقل و مبرا از مطلوب های ذهنی مان ، به حد اقل تقلیل میدهد (اگر خواسته باشیم). اهداف مورد توافق در مطالعه شفافیت یافته و نقشه راه برای حرکت کتلوی جامعه به ان سمت تسهیل و تک روی های که اکثراً اهداف غیر توافق شده به قصد انحراف حرکت جمعی را در آستین پنهان میکنند، منزوی و به حاشیه می روند. روش انجام این مأمول که ماهیت توحیدی دارد، تابع اصول رهنمای است که ما در مطالعات این چنینی بکار میبندیم . این اصول معما های پیچیده وسِحر امیز نبوده بل صاف وساده، تنها در دو رسته و گونه یعنی: اصل رهنمای گفتمان "قدرت" و دومی اصل رهنما بیان "ازادی واستقلال"؛ دراختیار تام و بلامانع مطالعه کننده قرار دارد. دراین نوشته هنگام تحلیل وبررسی ساختاری و عملکردی امارت مطلقه طالبان ضمن اینکه کوشیده ایم اصل رهنما واندیشه ی رهنما بیان ازادی واستقلال سرلوحه روشی ما باشد، برای وضاحت وروشنی مطالب وموضوعات درجاهای که ایجاب میکرد مراجعه به شیوه پرداخت قدرت محور-البته بیشتردر وجه سلبی مفاهیم - پیرامون مسایل سیاسی اجتماعی اندیشوی، به قصد مقایسه ، درحد مثال ها را اجتناب ناپذیر پنداشته، زیرا برای وضاحت بخشیدن به موضوعات و مطالبات و نتایج میتوانست مدد گار باشند. و اما عرض بعدی؛
میدانیم فرهنگ حاکم بر سیاست و کلیت نظم واره ی بی نظم موجود و نظام تقلبی قبلی، همانا "ضد فرهنگِ" قدرتمداری بوده است. نظام قبلی از دموکراسی تنها نام را به نحوی در پوشش جمهوری صوری، یدک می کشید. بنابر این فریب بوده میتواند که می بینیم و می بینید مدعیان علم و اخلاق باوری، این روزها در برابر بی حیایی و زورگویی و گستاخی های این ضد فرهنگی ها، اینجا و انجا از افراشتن بیرق های سفید چندان بد شان نمی اید. تلویحاً عرض شود ناتوانی اخیر هابرماس- یکی از مظاهر اندیشه ورزی های غرب، متأثر از فرهنگ سرمایداری- در پوشاندن مکنونات قلبی اش در مورد فلسطین را اگر درست شنیده باشم، نمیتوان به حساب کهولت سن او گذاشت. با کنکاش در مبانی اصول رهنمای اندیشوی فیلسوف میتوان به عمق بی انصافی قدرت محورانه او پی برد. ما به سهم خود در تداوم بحث، بگاه نتیجه گیری امیدواریم و میکوشیم خواننده دریابد که این دو نگرش فرهنگی سنخیتی باهم نداشته، متفاوت ازهم، جدا شدنی وسرانجام باید یکی ازان دو، بلا واسطه (فارغ از بار توجیه و مصلحت و ابهام) ، به کرسی حقانیت بنشیند یا نشانده شود. البته این جانشینی بصورت خودکار اقبال کم دارد. به، بکار افتادن قلم فرهنگیان سنگر ازادی و استقلال و سازنده فرهنگ سیاسی نو برای امروز و فردای وطن نیاز است. اتخاذ روش التقاطی به معنای کاربردِ ترکیبی از ان دو اصل (قدرت و پادزهر ان ازادی و استقلال )، به نتایج مبهم می انجامد. بنا را برتهداب "ازادی و استقلال" به مثابه "اندیشه روش و هدف" که اینهمانی و عدم تناقض را ضمانت و به عمر دروغ و دروغگو نکته پایان میگذارد باید اعمار کرد. زیرا به زبان گُنگ و لال توجیه وتوجیه گری و ابهام افرینی و مصلحت اندیشی های حق تلفانه و حاشیه روی های فریبنده که زبان بیان عامه پسند و عامه فریب قدرت یا همان زبان سیانه ها است، به رغم ظاهر بی آزار این روش، میدان داده میشود. برامدن ازان ابهام دشوار و زمینه ساز برای اغاز ماجراهای ویرانگر مطلوب قدرت ، از آستین متولیانی که در جوار زیارت نامقدس قدرت خرگاه و خیمه افراشته و عمری است که از راه دخیل بستن به بت مرغوب قدرت اعاشه و اباته مادی – معنوی میکنند، گردیده، یعنی این ماموران مزد بگیر غافل سازی ، نخست از یک توهم و یک وهم یک دیو موحش آفریده - در بحث ما لولوی شریعت طالبی- و انرا مانند شمشیر داموکلوس بر فرق جامعه اویزان نگهه داشته و انگاه سلطه گر با استفاده از افیون قدرت که به خورد زایرین داده و میدهند ، به غارتگری های خود با خاطر آرام ، شتاب می بخشد. در عمل و پراتیک شواهد این وضعیت را لحظه وار در میهن مان و جاهای دیگری که ازمون گاه مشق سلطه گری استعمار جهانی ای در حال استحاله است دیده میتوانیم . جای که مسابقات استعماری برای امتیاز گیریها درتقسیم منابع حیاتی جهان در بحبوبه شکل گیری گویا جهان چند قطبی در جریان است. از اینرو انتخاب افغانستان برای دست درازی ها وغارتگری های غارتگران اتفاقی نیست. افغانستان علاوه بر اینکه یکی از نقاط مهم تلاقی منافع متضاد قدرت های سلطه گر جهانی است، بنفسه جغرافیای سرشار از نیرو های محرکه نیز است. شامل ساختن این فکتور و عامل های مشابه در محاسبات، قلم بدست های آزاده میهن مان را کمک میکند تا در بررسی اوضاع ، از خطر افتادن به دام تحلیل های تک بعدی و تبعات ان محفوظ بمانند.
و اما، اینجا و اینزمان از نشانی این جمله معترضه روی عرایض مکرر مان پا میفشاریم : وطن پرستی و هموطن دوستی دو روی یک سکه و جدایی ناپذیر اند. بی وطنی به بی خانگی یک خانواده ای بیرون انداخته شده از کاشانه شان شباهت دارد. از چنین وضعیت سنجی ها ولو نامطلوب، اگر برای خود ما هم نباشد ، ایندگان باید به درک و شناخت روشن و درست برسند. این مأمول از راه مراجعه ای مکرر و چند باره به تاریخ و تجارب تاریخی، اسناد و اموزه های تاریخی، میسر شدنی است. جامعه ملی متوطن ما در جغرافیای موسوم به افغانستان، بی شبهه و تردید میهنی دارند نام اشنا با باشندگانی دارای حقوق، حقوق پنجگانه که در کار های قبلی به معرفی ان حقوق به اختصار اشاره کرده ایم(2) و اما عملاً در تاریخ معاصر و خونین میهن ( نیم قرن اخیر) ، هرگاه به چگونگی احقاق این حقوق از منظر زمانی و مکانی، داوری ای درکار باشد، حریم این حقوق همپا و همسنگ با تجاوزِ متجاوزی که کشورکبیر شورا ها نام داشت تا مدتی و در برهه ها یا مقاطع بعدی بیشتر از جانب سلطه گران مدعی آزادی و حقوق بشر و دموکراسی لیبرال که در ضدیت کاربردی با ایدیولوژی ها ، سخنگویان لیبرالی و نیولیبرالی انها، در گلو پاره کردنها سنگ تمام گذاشته اند، بگونه غیر قابل انکار وحشیانه دریده شده است. این وحشیگریها و عربده کشی ها در یک هماهنگی غیر مکتوب، ذوالقرنین ی از جنس عجیب و غریبی افریده با رسالت غیر از دیوار کشی با لشکریان حاجوج و ماجوج . اینکه ذوالقرنین استعماری (نه کتابی) در برابر کدام لشکر حاجوجی ماجوجی با شاخ هایش مثلاً میخواهد سپر دیوار چین بنا کند را نمیدانیم؛ اما میکوشیم جرایم سنگین ایدیولوژیک ← سلطه جویانه ساختاری شوروی ها را که عده ای میخواهند سالوسانه وحیله گرانه ان جرایم ماست مالی و به اصطلاح محلی مان "تگ خاک" شوند را پیوسته در چشم انداز قرار دهیم. به دو دلیل: اولی، جرایم سنگیتر رقبای شوروی ها یا نئولیبرال های متجاوز باید امکان از انظار پوشیده ماندن نه یابند و دومی از تکرار سلسله دروغ ها و حیله های سلطه گرانه لیبرالی به زیان زیر سلطه ها جلوگیری صورت گیرد.
تمهید بدام انداختن افغانها در دام دو بدِ طالبی و فراری :
این دام استعماری بسیار زیرکانه تعبیه شده است . خارج از ساحه این "دام شانی" کلیت جامعه ملی ما را مثل همیشه بیشرمانه نادیده گرفته اند. دراین واقعیت که نقش منفی عامل خارجی در جهت دهی اوضاع نابسامان کشور بخصوص در نیم قرن اخیر شاخص و برجسته است، نمیتوان تردید داشت . کمتر تحلیل و ارزیابی حسابی و شفاف را می یابید که رگه های این عامل در ان چشمگیر نباشد. به نظر میرسد گِره گاه اصلی کار همینجا یعنی جایی که نفس این عامل خارجی ناشناخته نهفته و بی پرداخت مانده است، میباشد. و بنوبه این کمبود برمیگردد به چگونگی سیاست گذاری های خارجی حاکمیت ها افغانستان درنیم قرن اخیر. و آنگاه، در سیاست گذاری های خارجی روی بنیاد های که به عامل خارجی نقش فعال مایشاء می بخشد افغانستان نه تنها استثنا نیست بل بعد از سر بلند کردن استعمار از تاریکی های قرون وسطا و تقسیم جهان عمدتاً به دو قطب سلطه گر استعماری و زیر سلطه استعمارزده، در تعین سیاست خارجی جهان زیرسلطه ؛ استعمار حتی بعد از استحاله به استعمار نو حرف اول را می گفته است. ابشخور این اعتماد به نفس چند قرنه استعماری، همواره تنها زور "سوچه" و خشونت خالص نبوده است. همدستی خدمتگزارانه اقشار مفتخور و فاسد جامعه های زیر سلطه - بیشترینه سیاسیون اجیر- اتش شرارت استعمار را همواره تیز تر نگهداشته اند. بخصوص در نیم قرن اخیر ماجرا چنین بوده است برادر! و طالبان بی تردید اوج این ذلت و زبونی را بر قرینه و زمینه یوم البدتر جبر موفقانه به نمایش گذاشته اند. بیاد داشته باشیم که زور چشم هرعقل را می بندد و از ان میان زور یا قدرت چشم عقل استعمار را بکلی کور کرده است.هرکه با اهریمنان دمساز شد – در همه کردار شان انباز شد