شوونیسم شیعی و فاشیسم فارسی

اهداف یا وسایل؟
  اهریمنان حاکم بر ایران که با فرا رسیدن هر چهارشنبه سوری امید داشتن حق زندگی انسانی آوارگان افغان را آتش میزنند، هر سال نو را با تهدید جدید اخراج آنان از ایران آغاز می کنند.

آخوند های تیکه دارجنت بر سفره های خالی این ساکنان گتوهای جهنمی تصاویر هفت سگ و هشت دایناسور جـهادی را می چینند تا آغـاز هیچ سالی مژده ی بدر شدن نحوست حاکمیت قرون وسطایی دینی را از فضای زندگی آنان نداشته بـاشد.آن ها در آغاز هر سال تعلیمی نیـز چشمان ماتـم آشنـای کـودکان ایـن آواره گان را با رد ثبـت نام آنان در مدارس(مکاتب) اشک آلود می کنند. چماق داران حاکم در ایران که حتی مفاد اعـلامیه ی کذایـی حقوق بشر را بـا ساطور شریـعت ضد بشری از فـرهنگ سرمایـه داری قطع می کنند،نتنها با تأمین آموزش رایـگان کودکان بیگانه و مخالف اند بلکه ضمن نـقـض شرعی همه حقوق انسانی، حق کار شرافتمندانه را نیز از نان آوران همین کـودکان می گیرند تا پـرداخت شهریـه های سنگین مدارس و در نتیجه ادامه ی آموزش آنان نا ممکن گردد.
من عجالتاً بخاطر ارائه ی مؤجز گفتنی های ضروری تـر؛ به شرایط غیر انسانی زندگی، کار های شاق و حقیر با کم تـریـن مزد، بدون لوازم و تدابیر ایـمنی، فاقد بیمه ی صحی، بیمۀ حوادث، حقوق ایام بیکاری و بازنشستگی این پرولتاریای متولد افغانستان و به مشکلات بی شمار دیگر آنان نمی پردازم. از مصئونیت های اجتماعی که بـه جز طفیلی های روحانی ـ سرمایه دار حاکـم، اعـوان، انـصار و آقازادگان فـاسد و دزد شان بـرای طبقه ی کارگر ایران هم خبری نیست چه رسد به یک هموطن بی پناه ما.مفاهیمی مانند آزادی های سیاسی و اجتماعی نیز بمدد قانـون جنگل جاری در بیداد گاه ها و کشتار گاه های رنگارنگ آخوندی بـه اساطیر و افسانـه های تاریخی پیوسته و چنین انتظاری از آنان امری واهی می باشد.
  در ایـرانی که هر وجب زمین اش را بـرای توده های مردم آن کربـلا و هر روز آن را عاشورا ساخته اند، معلوم است که شکنجه گران و جلادان یزید تباری چون خلخالی ها،لاجوردی ها، اشراقی ها، مرتضوی ها، شاهرودی ها و غیره بـر سر متهم یا زندانی تیره روزی که به دست ایـن نماد های وحشت افتاده چه آورده اند. بنابر ایـن وضعیت زندگی مظلـومانـه ی آوارگان افغان از زنـدان های بـی شمار رژیم تا مسلخ اردوگاه های سنگ سفید، تل سیاه، عسکر آباد ورامین، وزارت کشور و غیره مسلمـأ نمونـه هـای معاصر اردوگاه های آلمان نازی بـوده از کشتار گاه های صحرایی و کانتینری آخونـد ها چنان توحش ضد بشری ثبت تاریـخ شده است که بـوسیله ی آن سیاهی هولوکاست از روی ادولف هتلر همذات شان پـاک می شود.
 در این مختصر به چگونگی گروگان گرفته شدن ملت بزرگ، با فرهنگ و برادر ایران توسط مشتی از جلادان رهزن و بی هویت سرهمبندی شده در خـارج، پـی آمد های فاجعه بار نحوست "انـقلاب اسلامی" و درد انگیز تریـن ابـعاد زندگی اسفناک آوارگان افغان مقیم این جهنم واقعی برای طبقه ی کارگر پرداخته شده است. مسلمأ این بررسی مؤجز موضوع تابـع ظرفیت نوشته ای بـا همین اختـصار بـوده و حد کافی بحث پیرامون بربریت رژیم حاکم بر ایران نمی باشد.
آوارگی بی سرانجام تبعیدیان معاصر
 آوارگی که با ترک غم انگیزیار و دیار، دوست و وطندار، حتی بعضأ با ترک خانواده ها آغاز می شود، چه به عنوان مجازات وحشتناک "تبعید"، چه به شکل پناهندگی ها و یـا هـم مهاجرت های ظاهرأ داوطلبانه ی کنونی، سرنوشتی است سخت غم انگیز که عملأ به معنی سال ها سرگردانی اغلباً بد فرجام در مکان های نا مأنوس و فاقد حداقل احساس آرامش در وطن بـودن می باشد. با آنهم مهاجرت انسان ها عمری به در ازای تاریـخ جامعه ی بشری دارد. عوامل گوناگون طبیعی و اجتماعی ایـن مـهاجرت ها هـم شامل نـا بسامانـی ها، دگرگونی هـا و حوادث محیط طبیعی، جنگ هـا، دشـمنی هـا، مشکلات سیاسی، پیـدا کـردن کار، رسیدن به زندگی بهتر و غیره می باشد.
به همین سبب است که به گواهی متونی با قدمت 3500 سال؛ در تمدن های نخستین خاور میانه به پناهندگی اشاره داشته اند و هیت ها، بابلی ها، آسوری ها و مصریان قدیم پناهندگی را به رسمیت می شناختند.
اگرچه مهاجرت های بشری اغلبأ تسهیل کننده ی داد وگرفت فرهنگ،عادات،رسوم، آئین ها و نگرش های انسان ها بوده و باعث ارتقای فرهنگی آنان شده است، ولی با آنهم این تازه واردان که درهیچ محیط جدید اجتماعی کسی آنان را خوش آمد نمی گوید، خود را در محیط غربت یک موجودی منفور احساس کرده حاشیه نشینی می گزینند. آن ها علاوه بـر تحمل تزلزل، بی ثباتی و نـو آموزی زندگی نـا متعارف، محرومیت ها و مشکلات اقتصادی، فرهنگی و نا گزیری اشتغال به کار های شاق، اغلب متفاوت و غیر عادی، مصایب اجتماعی هراس انگیز تری مانند قتل عام ها و تبعید دو باره را نیز تجربه کرده اند. 
مهاجرت های بزرگ دره ی نیل،بین النهرین و شرق میانه،مهاجرت آریایی ها از مناطق آسیای مرکزی به جانب نیم قاره ی هند و اروپـا، آواره شدن یـهودیان تـوسط آسوری ها در سال 790 ق. م.، مهاجرت های وسیع از آسیا و اروپا بجانب امریکا و آسترالیا، اخراج یهودیان از اسپانیه درقرن 15، اخراج هوگنوت های پروتستانت درسال1685 از فرانسه، اخراج یـهودیـان از آلمان و اطریش در قرن17، مهاجرت شش ملیون آلمانی به امریکا در قرن19 ومهاجرت های قرن اخیر مانند:مهاجرت 1،5 ملیون نفر از مخالفین دولت روس پس از انقلاب اکتوبـر و در جریـان جنگ های داخلـی 1917 ـ 1921، آواره شدن یک ملیون از ارامنه ی ترکیـه در سال های 1915 ـ 1923، مهاجرت صد هزار اسپانیوی به فرانسه درسال 1934ـ 1939،مهاجر شدن 18 ملیون نفرهندوستانی حین بـوجـود آمدن پـاکستان در سال 1947، آواره شدن ملیـون هـا فلسطینی پس از جنگ و اشغال سرزمین شان در سال 1948، فـرار دو مـلـیـون چینایـی بـه تایوان و هانکانگ در سال 1949، مهاجرت صد ها هزار نفر از: کوریـا بین سال های 1950 ـ 1953، از کشور هنگری در انـقلاب 1956 و از کیوبـا در انقلاب 1959، مهاجرت 3،7 ملیون نـفـر از آلمـان شرق بـه آلـمان غرب در سال هـای 1945 ـ 1961 پس از تقسیم آلمان، آواره شدن 8 تا10 ملیون نفر هنگام تشکیل بنگله دیش در سال1971، مهاجرت جت ها ومسلمانان هندی، یونانی ها، اهالی جزایر کارائیب، سیاهان آفریـقـا و آسیایی ها بـه انـگلستان، هالند، فـرانسه و غیره که همه حـاوی درجـات متفاوتی از ویژگی های فوق الذکر مهاجرت بوده است.
  در اثر مهاجرتهای قرن بیستم که محصول دوران حدت رقابت های استعماری سرمایه داری جهانی بود، به دنبال حوادث گوناگون سیاسی ربع اول همین قرن کلأ 100ملیون نفر به مهاجرت اجباری تـن دادند. در سال 1939 به تعداد 30 ملیون نفر ماوای خود را ترک کردند، در جریان جنگ دوم جهانی40 ملیون غیر نظامی آواره شدند، از سال های ۱۹۴۵ تا۱۹۷۰ حدودأ 70 ملیون نـفر مهاجرت کردند که ملیون ها نـفـر"ترک" نیز درجمع آنان بودند.آواره شدن35 ملیون نفر افریقایی و7،3 ملیون نفر از یوگوسلاویا بـر اثـر مداخله و جنگ تحمیلی پنتاگون و "ناتو"، مهاجرت کارگران مکزیکی و فلیپینی به امریکا، مهاجرت 91  هزار نفر آلمانی، چینی و پولندی به هالند و به تعداد 110250 نـفـر از هالند به بیرون از ایـن کشور در سال 2005 برای دریافت کار که بـر خلاف مهاجرت های کتله وی اولیه؛ منشأ طبیعی نداشته و از دو منبع اجتماعی آب میخورد: یکی جنگهای استعماری ناشی از نیاز های ملیتاریستی سرمایه داری جهانی و دیـگری هم بـزرگ تر شدن فاصله بین کشور های فقیر و غنی که وقوع آن هم بـر بنیاد مالکیت استثماری وسایل تولید بنا یافته است.
چه از مکیدن خون پـرولتاریـای سراسر جهان تا چپاول هستی توده ها و ملیت های
تحت ستم؛ همه محصول ناگزیر موجودیت بهره کشی ظالمانه ی مبتنی برمالکیت سرمایـه داری می بـاشد. بـه ویـژه دکتریـن مهاجر سازی های طراحـی شده ی معاصر و حـق پناهندگی مکمل و تسریع کننده ی آن که به مدد ایجاد کانـون های داغ تشنج و بحران منتج به جابجایـی فاجعه بار نیروهای کار و فرار مغز ها می شود. با آنکه این امر برای کشورهای آماج هجوم استعماری هلاکتبار است، برای انحصارات سرمایه داری دست آوردی ایده آل و سود آور می باشد. مثلأ در حالی که به صورت متوسط روزانه ۱۵ نفر با مدارک کار شناسی یا لیسانس از ایـران خارج می شوند و ایـن کشور با %25 فرار مـغـز ها، از ایـن بابت در صدر کشور های جهان قرار دارد. طبق بـر آورد های سرانگشتی آخوندها، فرار چهار ملیون نفر ازکشور تا سال2000 سه و نیم ملیارد دلار خساره رابرای ایران در بر داشته است.این امکان رشد اجتماعی ـ اقتصادی کشورهای فقیر نتنها توسط کشورهای صنعتی برایـگان گرفته می شود بلکه مثلأ سالانه 500000 مـهاجری که وارد اروپـا می شونـد هر یـک از 1600 ـ 20000 ایرو می پردازند. یعنی به طور متوسط (4،5) ملیارد اویرو از ایـن مدرک به جیب قاچاق چیان می ریـزد که صرف نظر از سهیم بودن مقامات دولتی در این قاچاق انسان بـرای اقتصاد ایـن جوامع هم عاید بدی نیست. در حالی که بر اساس گزارش سی. آی. ای. این رقم برای سراسر جهان سالانه به 12 ملیارد دالر بالغ می شود.
 از جانب دیگر سرنوشت نیروی کار ارزانی که از معبر این مهاجرت به آغوش سرمایه داری جهانی پناه می بـرد مسلمأ بـرده داری قرون وسطائی را تداعی می کند. سرمایـه داری کشور های پناه دهنده ایـن برده های جدید را نتنها استثمار می کنند بلکه بمثابه آله ی فشار، سرکوب و به بردگی کشیدن هر چه بیشتر پرولتاریای خودی نیز به کار می بـرند. علاوتأ آنـان را عـامل همه مشکلات، بحرانـات، تناقضات درونـی و گندیـدگی مناسبات اجتماعی خویش جلوه میدهند. توجیه گرانی سرسام آور قیمت ها، بوروکراسی وحشت آور،مالیات مستقیم و غیرمستقیم کمرشکن، بیکاری های ممتد،جرایم هولناک، باز پس گیری حقـوق، آزادی ها، مصئونیت ها و امتیازاتـی که طبقه ی کارگر و توده های مردم این کشور ها در طول صد ها سال مبارزات خون بـاری بـه دست آورده بـودنـد و خلاصه صد ها کثافت دیـگر رژیم های حاکم بـه دامن پناهندگان و مهاجریـن پاک می شوند. حتی سؤ استفاده ها و بـهـره کشی جنسی نیز از همین مرداب؛ عطش جنسی و سود جویـی سرمایـه داری را فـرو می نشانـد. ضمنأ از موجودیـت پناهندگان برای تحقق شگردها وطرحات تروریستی مانند: بمب گذاری ها وغیره، غرض کشانیدن مردم بـه پـروسه های انتخابات نـمایشی با تحریـک دفـاع از عـرق ملـی نیز استفاده می کنند. از اینرو دول سرمایـه داری ایـن دکتریـن استعماری را با کنـوانسیون 28 ژوئیـه 1951 ژنـو و موافقتنامه های همانندی سیمای بـه اصطلاح انسانـی دادند.
 ولی مالکیت سرمایه داری بـر وسایل تولید که به گواهی تمام موجودیت جنایتبار خود در هر تلاطم دوره یی بحرانات ساختـاری اش بـجای توزیـع عـادلانـه و یا استفـاده ی انسانی از محصولات تولید کالا ها را آتش میزند؛ بسیار با سهولت می تواند پناهندگان و کارگران مهاجر اضافه از نیازش را دوباره به همان آتشی پرت کند که از آن فرار کرده اند یا مانند دولت هالند، خود آنان را آتش بزند.
 چون با سرازیر شدن سیل غیر قابل کنترول نیرو های کار بویژه پس از سال ۱۹۸۵ بازار کار اشباع شده و ولو به شکل ناپایدار؛ شرایطی برای سرمایـه داری جهانی فراهم شد که قسمت اعظم ایـن نیرو ها را ده ها بـرابـر شدید تـر در کشور های خود شان مورد بهره کشی قرار دهد. چه این امکان؛ هم بـا صدور سرمایـه در عرصه های صنایع سبک و تکنـالوژی کهنه شده و هم از طریـق اشغال افسار گسییخته ی نـظامی میسر گردید. بنابـر ایـن کنوانسیون ژنـو بـا قوانین جدیدی مانند: قرارداد شینگن، مـقـاولـه ی دوبـلین، قرارداد تـایـپـه، قرارداد امستردام و پروتوکول نیویارک تعدیل و تکمیل شد. علاوه بر ایجاد سپر دفاعی مشترکی از این قوانین جنگل به دور اروپـا، کشیدن 1100 کیلو متر دیوار در مرز بین کشورهای مکزیک و امریکا و تعمیم اخراج پناهندگان حتی از کشور هائی مانند ایـران نمونه های تلاش های مذبـوحانه ای غرض استفاده از همین وضعیت جدید است.
مهاجرت ایـرانیان
البته در فهرست مؤجز فوق الذکر بـه شمه ای ازغمنامه ی انسان های آواره اشاره شده که قربانی نیرو های لاشعور طبیعت یا جبر طفیلی های بیدادگر و بی شعور تر جوامع بشری بوده اند. مسلمأ در این میان توده های مردم محروم ایران نیز نه ساکنان بـهشت و نـه مجسمه های بـی حرکت تاریـخ بوده اند بلکه در طلاطم پـروسه ی مهاجرت های بـی پایان ایـرانیان نیز بـه درد انگیز ترین حوادثی بر می خوریم که غیر از ضمیر مرده ی مشتی مداح و مداری، جادوگر و کفن کش ولایـت فقیه، وجدان هر انسان دیـگری را تکان میدهد. ایرانیان مهاجر در قرون18 و 19بیشتر در استانبول و بمبئی مقیم بودند که بـعدأ مجاوریـن نجف، کربـلا، سامره و کاظمین بـه آن افـزود گردید. اما تاریخ معاصر ایـران گواه مهاجرت جمـع بـزرگی از مردم ایـن کشور به خارج است. مهاجرت به قفقاز پس از قرارداد ترکمن چای، مهاجرت دوران انقلاب مشروطیت بین سال های1265 ـ 1285، مهاجرت آزادی خواهان بـعد از به توپ بستن مجلس (پارلمان) توسط محمد علی شاه در دوم سرطان1287 (ژوئن1908)،مهاجرت به هنگام جنگ جهانی اول وتشکیل دولت مؤقت مهاجرین در سال های 1292 ـ 1294، مهاجرت نسل اول کـمونیست ها به قفقار پس از شکست نهضت جنگل در سال های1296 تا1304،تداوم مهاجرت و تبعید نسل دوم کمونیست ها توسط "رضاشاه" در سال های 1320 ـ1307، مهاجرت "فرقه ی دموکرات آذربایجان" به شوروی پس از سرکوب سال های 1325 ـ 1330، مهاجرت جبهه ملی،حزب توده و افراد مستقل بعد از کودتای28 اسد 1332 طی سال های 1357 ـ 1332، مهاجرت حواریـون خمینی پس از قیـام 15 جوزای سال 1342، مهاجرت چریـک های فدائی خلق و مجاهدیـن خـلـق از سال 1349 ـ 1357، پناهنده شدن 153 نفر از بهمن1357 تا قبل از سال 1360 و فرار 969 نفر از ایران به دنبال سرکوب وحشیانه ی سال های 1360 تا 1364، هم چنان علاوه بـر تعداد 150 هزار نـفـر پناهنده ی ایرانی که در طول سال2001 توسط پلیس تـرکیه گرفتار گردیدند، بین سال های 2000 ـ 2002 از حدود پنجاه هزار تقـاضای پناهندگی ایـرانیـان، دو سوم آن جواب تائید گرفته اند.
در اثر این سیر صعودی رویش گسترده ی پناهندگی معاصر ایرانیان که همزاد با شکل گیری رژیم مزدور خمینی است، امروز از ترکیـه، قطر، کویـت، بحریـن و امارات متحد عربی تـا اروپا، امریکا، کانادا، آسترالیا و جاپان اقامتگاه بیشتر از چهار ملیون مهاجرین ایـرانی می باشد.
  اگر چه قانونیت مفهوم حق پناهندگی که بعد از جنگ دوم جهانی پدید آمد بیشتر از نیم قرن عمر دارد اما با ولرم شدن جنگ سرد، همانند هر نوشته ی روی یخ دیـگری، ایـن هم ذوب شد و بعد از جریان کوتاهی در کدام کنج مغز منجمد سردمداران افسار گسیخته ی استعمار جهانی ته نشین کرد.
فلهذا دوقلوی"کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان" و "کنوانسیون ژنو"که در سال1951 تولد یافتند،با عمری کوتاه تر از نیم قرن درحالی مردندکه سرمایه داری جهانی دیگر از این چنین تولدی سترون شده است.
بر اساس کنوانسیون1951 سازمان ملل: پناهنده به کسی اطلاق می شود که به علت ترس از آزار و شکنجه، به دلایل ناشی ازکشمکش های نژادی، ملی، مذهبی، اعتقاد سیاسی یا عضویت در یک سازمان اجتماعی خاص ازکشور خود گریخته و نمی خواهد به آنجا باز گردد. در حالی که بـر عکس؛ پـای درخواست پناهندگی آوارگان ایـرانی که دقیقاً از جهنمی فرار کرده اند می نویسند که: کشور شما "امن و با ثبات" است!
آری،از نظر دول جنایـتکار سرمایه داری غرب زندگی در زیر سایه ی شوم لاشخواران حاکـمیت ضد بشری دینی امن است، چون ثبات مورد نیاز"سیا" و پنتاگون را دارد. از این جاست که بی پناهی حزن انگیز پناه جوی ایـرانی تشدید می شود. ایـرانی آواره ای که انتظار داغ واهی اش بـرای رسیدن به رویای زندگی انسانی در بـهشت سرمایه بـا دریافت جواب رد از ادارات مربـوط  پناهندگی سرد می شود، بـرای کسب امـکان اقامت در این جهنم توده های مردم،ناگزیرأ به شرایط اندوه باری تن میدهد که ازیک طرف پرداختن به آن در این مؤجز نمی گنجد و ازجانب دیگر بهتر میدانم که این قصه های هزار و یک شب را از زبـان خود ایـرانیان گرفتـار چنین سرنـوشتی بشنویـم. مثلأ؛ قرار یکی از چنین گزارش ها وضعیت زندگی ایرانیان مقیم جاپان که بدترین نمونه هم نیست،به گونه ای بیان می گردد که: 7 تا 10 هزار پناهنده ی ایرانی در این کشور اکثرأ به کارهای شاق اشتغال دارند و زندگی تعدادی از آنان صرفأ با خلافکاری تأمین می شود.
آوارگان افغان
سرزمین کنونی افغانستان که در گره گاه چندیـن تمدن بـزرگ بشری مـهد تمدن پـربـار آریایی بود،بنابرموقعیت جیوپولیتیک ویژه اش به گذرگاه قشون امپراتوری های اشغال گر و فصل مشترک رقابـت های استعماری آنان تبدیل شد. اما تهاجمات وحشیانه ی تجاوزگران در کنار تحمیل فـجایـع مصیبت بـار؛ ایـجـاد و رشد یـک سری ارزش های انسانی را نیز در پی داشت. یکی ازین ارزش ها پناه دادن و حتی دفاع عیارانه از پناه گزینانی بود که بیشتر اقوام مجاور و اماکن مقدس را به عنوان ملجأ انتخاب می نمودند. مردم ما بنابر درد مشترک و با اتکأ بر همین اصل انسانی؛هر پناهجو و مهاجر نیازمند را بدون در نـظر داشت ملیت، دیـن و اعتقادش با آغوش باز ستقبال می کردند. چنانچه پناه دادن آنان به مبارزیـن هندی، مهاجریـن عرب، یـهودیـان، آلمانی های ساکن آسیای میانه، سمرقندیان و تاجیک ها مؤید این حقیقت است.
ولی اکثریت مردم ما مهاجرت راکه اغلباً مقاومتی منفی در برابر مشکلات و مصایـب یا بـهره کشی،تجاوز و غارتگری سرمایه داری است نفرت انگیز و در تناقض با باورهای سنتی خود می پنداشتند و هر شکلی از آنـرا با مجازات شدید تبعید برابر می دانستند.  بناءً به استثنای آسترالیا که در آنجا از اولین مهاجریـن بـودند و هند که خود را در آنجا برای صدها سال همانند رسمیت زبان فارسی مسلط میدیدند؛ حتی دعوت آلمانی ها را برای اقامت و سهمگیری در اعمارمجدد آن کشور پس ازجنگ دوم جهانی نه پذیرفتند. اما در آغازسال های پنجاه که طومار نظام فرتوت سلطنتی در لفافه ی جمهوری قلابـی پیچیده شد و مردم شهر و ده از فرط گرسنگی و بـیکاری راهی برای زنـده ماندن می جستند، عده ای از آنان آخرین امکان دست داشته ی زندگـی خود را در حالی بـرای رسیدن بـه بازار فروش نیروی کار توشه ی راه می کردند که در ایـران پروسه ی آماده سازی یک ژاندارم منطقوی سر دمدار استعمار غرب بر بستر ریـفورم های گسترده و بی سابـقه ای در جریان بود.
  چنانچه ایجاد، تورید و رشد سرمایه داری مدرن وابسته اعـم از خصوصی، مختلط و دولتی در عرصه های کشاورزی، بـازرگانی، عمرانـات و صنایـع مونتاژ؛ حاکمیت نـظام پوسیده ی شاهی را مرتباً سرخاب و سفید آب خیره کننده ی ریفورم(مانند:اصلاحات ارضی) می مالید. رژیم که وظیفه داشت رقابت های ولینعمتان خود را در منطقه بـه بار نشاند، مانـع ورود نیروهای کار ارزان هم نمی شد. چنانچه تـکرار کمیک ایـن شگرد آشنا هم اکنون در افغانستان با اشتغال کارگران ترکی، پاکستانی،چینایی و غیره جریان دارد.ولی این مضحکه در حالی وقوع می یابد که ملیون ها کارگر بیکار داخلی نتنها کار بلکه حتی قدرت رفتن به بیرون از کشور را نداشته و تراژیدی مرگ کودکان و عزیزان گرسنه ی خود را بدون کار برد تفنگ، بمب و راکت اشغال گران نظاره می کنند. البته آوارگی گسترده ی هموطنان مـا از هنگامی که امپراتوری تـزار های نـویـن غـرض تحقق بـرنامه های توسعه ی قلمرو خود؛ تدارکات و تعبیه های قبلی شان را بـه صاعقه های مرگبار کودتا های پی در پی 26 سرطان 1352 و7 ثور1357 تبدیل کردند، انگیزه ای غیر از کاریابی داشت که خوشبختانه به این گونه و گستره ای، دامنگیر ایرانیان نشد.
بدنبال اوج بی سابقه ی تجاوزات حکام کرملین که درششم جدی سال 1358 با اشغال
نظامی کشورما توسط ارتش روس تکمیل گردید؛تداوم پناهنده شدن مردم ما در واقـع منتج بـه بیرون آمدن حدود پنج ملیون قربـانـی از کام آدمـخوران روسی و عمال مزدور بـومی شان شد.
  اما مصایب آوارگان با عبور از مرز ها پایان نمی یافت بلکه با افتادن آنان در چنگال رژیم های بیدادگر و عامل استعمار غرب؛ صرفأ شکل مشکلات شان تغییر می کرد. مثلاًّ؛ حدود نیمی از آوارگان افغان با رسیدن به ایـران آماج بـربـریت رژیم آخوندی قرار می گرفتند. بدون آن که با این پناهندگی شریعت ضد بشری ویا برنامه های منطقوی بـاداران آن را نـقض کـرده باشند. آوارگان افغان بـلا فاصله در می یافتند که بر خلاف هیاهوی برسمیت نشناختن مرزبین سرزمین های مسلمین توسط رژیم آخوندی ایران، تـنها چیزی که واقـعـاً مـرز نـدارد ذات و سرشت حکام مزدور در هـر دو طرف مـرز جغرافیایی دو کشور است.
اگرچه دولت روس بالاخره ناگزیر شد که با تحمل شکست نظامی، افراد باقی مانده ی ارتش خود را به وضع الجیش شان فراخواند،ولی پس ازتشکیل دولت ائتلافی(پرچمی ـ جهادی) در سال۱۳۷۱ نیز نفیر ادامه ی جهاد از بلندگو های عربـی، غربـی و شرکای منطقـوی آنـان انعکاس می یافت و با چاشنی تداوم راکت پـراگنی های مرگبار بر شهـر های بزرگ بویژه شهر کابل، جنگ های خانه به خانه و کشتن و مجروح ساختن ده ها هزار انسان بیدفاع عملی می گردید. در این جنگ های نیابتی که باعدم رضائیت تنظیم های مشهدی از تنظیم های پشاوری چـاق می شد حدود۶۲ هزار نفر غیر نظامی تنها در شهر کابل کشته و ده ها هزار نفر دیگر مجروح، مسموم، مصدوم و آواره شدند. بیشتر از یک سوم این جنایات تحت امرمستقیم محی الدین نجفی زاده و محمود موسوی نمایندگان تـروریسم دولتی آخوند های ایـران در نـواحی مختلف شهر کابل به وسیله ی تنظیم های اوپـراتیفی ـ مذهبی مزدور شان عملی شد.
درچنین وضعیتی حکام امریکا و شرکای عرب و عجم شان که سوگوار عقیم شدن ملیارد
ها دلار سرمایه گذاری های خود روی ثمرات جهاد بودند به سرهمبندی لشکر دیگری از وحوش با نام"طالبان" پرداختند. باندی که در هزاران جنایت ضدبشری مانند: سر بریدن، دست بریدن، سنگسار و تیرباران کردن، قتل عام،استخوان شکنی، تصفیه ی قومی، سیـاست زمین سوختـه و چپـاول هست و بـود مـردم بـی دفاع ما؛ دمـوکـراسی امریـکایی را تمثیل کردند.
بناءً علاوه بر جابجا سازی های اجباری؛ تشدید مهاجرت های وسیع این دوره از درد انگیزترین آوارگی هم میهنان ما می باشد. اما آخوند های ایرانی بنابر مشترکات ذاتی خود با طالبان،آوارگان این دوره را هرگز به عنوان پناهنده نپذیرفتند. چه حکومت اخوندی ایران مثل همیشه به استثنای مشتی اجیر"اطلاعات"وسپاه پاسداران بقیه را به صفت پناهنده به رسمیت نمی شناسد. برعکس آنان را صرفاً مهاجر یا صاف و ساده افاغنه ی مقیم ایران نامیده و با ذوالفقار"خمینی" به دو شق قانونی و غیر قانونی تقسیم می کنند.
اگرچه در اوایل مهاجرت ها به اثر مداخله ی اداره ی مربـوط سازمان ملل متحد برای تعدادی از پناهندگان کارت هـای آبـی رنـگی که کدام نـفـع یا امتیازی در بـر نـداشت، توزیـع شده بـود ولی هیچیک از ضوابط پذیـرفته شده ی جهانی و هیچ گاهی در قبال شان مراعت نـگردید. به آنان اعم از قانـونی یا غیر قانـونی، کماکان بـه دیده ی مهاجریـن جویـای کار دیـده شده و بـا بیرحمی هر چه تمام تر استثمار می شوند. ایـن کارگران بجرم اینکه درافغانستان زاده شده اند حتی از بیمه ها و امتیازات کارگر ایرانی نیز محروم بوده به عوض بیمه ی حوادث و یـا تدابیر ایمنی کار به "انشأ الله" پناه بـرده، بجای داشتن و استفاده از حق بیمه ی صحی باید پـول گزافی بپردازند و از بیمه ی تقـاعـد بجز پس لگد اخراج کدام انتظار دیگری ندارند.
با به بنبست رسیدن پروژه ی طالبان از نهم سپتامبرسال2001 سناریوی صهیونیستی دیـگری در کشور ما به جریـان افتاد. در آغـاز احمد شاه "مسعود" فرمانـده نیرو های شمال توسط سازمان"سیا" ترور شد. در ادامه؛ ظواهر تعدادی از طالبان نوسازی و پس ازغسل تعمید در لجن"دموکراسی امریکایی"طالب میانه رو خوانده شده و در همان مناصب دولتی شان بـاقی ماندند تـا شایسته سالاری امریـکایی را تمثیل کنند. بقیه را که پاک شدن دندان های خون آلود خود را تحمل نمی توانستند؛غرض مانع شدن ازشکل گیری مقاومت مسلحانه بـر ضد خویش و خیمه شب بـازی های مضحک در موازات دولت مزدور خود، در مثلث شوم "بن لادن ـ ملا عمرـ گلب الدین" جابجا ساختند تا از آن برای تهدید نیروهای رقیب شمال،تروریستی خواندن هرنوع نبردآزادی خواهانه ی مردم ما و توجیه تداوم موجودیت آدمکشان مسلح "پنتاگون ـ ناتو" در منطقه تا جای گزین کردن مجدد طالبان در قدرت کار می گیرند.
اما هم اکنون که قوای اشغالگر در کشورما با مخرب ترین سلاح های کشتار وسیع به نمایش قدرت مشغول اند و سراسر منطقه را نحوست طبیعی قدوم جلادان امریکایی و ناتو فراگرفته است؛اظهارات مقامات بلندپایه ی دولت به اصطلاح ضدامریکایی ایران! مانند احمدحسینی، رضا بـهرامی(سفیر آن کشور در افغانستان) و علی جعفرنژاد رئیس اداره ی اتبـاع خارجی استـان خراسان قـابـل دقت است: آقای "احمد حسینی" رئیس اداره ی اقامت اتباع خارجی وزارت کشور (داخلـه) در بـرج حمل 1383 پـایـان همان سال را به ایـن دلیل پایان موجودیت افغان ها در ایران اعلام کرد که گویا آن ها دیگر پناهنده نیستند. چه آنـان کشور آزاد و دولـت منتخب خود را دارنـد. بدون شک ایـن اظهارات یک مقام بلند پـایه ی دولتی که درخم و پیچ رژیم نیز خرش بخوبی میرود، نه هذیان گویی آخوند خرفتی که آزادی و اسارت، استقلال و اشغال برایش عین معنی را دارد بـلکه ادعای بـی شرمانـه ی یـک ساواکی اجیر"سی. آی. ای." می باشد. آنان که ظاهراً "مرگ بر امریکا و اسرائیل" را جایگزین تسبیح روزانه ی شان کرده اند؛ اشغال جنایتبار کشور ما توسط همین باداران وحشی خود را آزادی وانمود کرده،فرار هموطنان بیدفاع ما از زیر پاشنه های خون آلود اشغالگران صدها بار درنده تر از روس را فاقد عـامل سیاسی و امنیتی می خوانند. البته به سلسله ی اخراج مستمر پناه جویان افغان که از شکنجه، کشتار و مصایب جنگ فرار کرده اند موج اخراج وسیع آنان از ایـران در سال های 1370 و 1371 شروع شده و در زمان حاکمیت طالبان کماکان با شدت ادامه یافت. ولی با آنهم در نتیجه ی آمارگیری رسمی1379 و اوایل 1380 به تعداد دو ملیون و پنجصد هزار نفر هموطن آواره ی ما در ایران مقیم بودندکه800 هزار نفر آنان متولد همین کشور می باشند.
مطابق اعلامیه ی وزارت کار ایـران؛ از اول میزان سال 85 (شروع سال جدید تعلیمی مکاتب) افغان هابدون داشتن جوازکار نباید در ایران کار کنند. صاحب کاران متخلف ازبابت هر کارگر افغانی شان یک ملیون تومان جریمه می شوند و جوازکار هم نمیدهند. آخوند های حاکم بر ایران قاطعانه اخطار دادند که در جریان همین سال از یک ملیون و نه صد و بیست هزار افغان مقیم ایـران؛ یک ملیون نـفـر آن را با خرج 170 ملیارد ریال پول و کارگیری از زور اخراج می کنیم.
 بناءً ادامه ی پناه بردن به کشوری که هیچ اصل انسانی یا میثاق های بین المللی را نه پذیـرفته و حاکمان شرع آن جلادانـی چون: ابـراهیم رئیسی ها، اشراقـی ها،خلخالـی ها، شاهرودی ها، لاجوردی ها، محمدی ری شهری ها و مرتضوی ها بوده از بربریت در بازداشت گاه ها، زندان ها و اردوگاه های مخوف آن بوی اردوگاه های مرگ "ادولف هتلر" همذات شان به مشام میرسد، وثیقه ای از منتهای ناگزیری و درماندگی مردم ما می باشد.
باچنین وضعی معلوم است که نگاهداشتن مایه ی پناهندگی درگتوهای ساخت آخوند های ایران همانند حواشی مرز جنوب کشور؛حیثیت انبار ذخیره ی نیروی انسانی برای اجرای پـروژه های استخباراتی آنـان، تداوم جنگ و بـرپا نـگاه داشتن پـل ارتباط بین تروریست های مسلمان دیوبنـدی، قمی، نجفی و الاظهری از نیم قـاره تـا شرق میانه را دارد نه رعـایـت کدام اصل انسانی را. چنانچه پناه دادن دولت ایـران به افراد طالبان و "القیاده"، اجازه ی عبور و مرور آزادانه ی آنان از عراق تا افغانستان، اقامت حداقل بیست نـفـر از اعضای بلند پـایـه ی سازمان القیاده و اقامت گلبدین "حکمت یار" در نـیـاوران تـهران نیز کدام انـگیزه ی انسانی نداشته است.
از همین مرور مؤجز می توان دریافت که بر خلاف ادعای علی جعفر نژاد رئیس اداره اتباع خارجی استان خراسان وحاکمیت آخوندی ایـران مهاجرت افغان ها همانند آوارگی ایـرانی ها اساساً عـامـل اقتصادی ندارد. تـراشیدن عوامل مسکن، اشتغال، تحصیل و بـهداشت بـرای عدم بازگشت آنـان نیز دروغ محض است. کما ایـن که حدوداً 5 ملیون نفر از هموطنان ما با آغاز جنگ ها و تجاوزات رنـگارنگ؛ خلاف اراده، نیت و تمایـل خود به خارج از کشور آواره شده و تا هنوز نیز %23 پناهندگان جهان را تشکیل می دهد.
بالاخره دست آورد آواراگان افغان از این معامله ی غیرسیاسی و غیر امنیتی چیست؟ بدون شک بـرعلاوه ی کار های تولیدی و خدماتی تنها در عرصه ی ساختمانی؛ از هر سه خشتی که طی بیشتر از چهار دهه ی اخیر بـرای آبادی ایـران گذاشته شده، حد اقل یکی آن را یـک افغان گذاشته است. ولی در ازای آن؛ آبشخور هموطنان ما بـهره کشی وحشیانـه با چاشنی تـوهین، تحقیر، اخراج و بد تر از آن معتاد ساختن سازمـان یافته وعمدی آنان است که شاهد این جنایت نزدیک به سه ملیون معتاد درکشور می باشد که بیشتر از سه چهـارم آنان هنوز هم زبان فارسی را با گویش ایـرانی صحبت می کنند. انکار این حقایق همانند انکار از پـرتاب آوارگان دست بسته به رودخانه یا آتش زدن و زنده به گورکردن مستند هموطنان آواره ی ما بـرای کسانی که خدعه جزء ارزش های دینی آنها بوده در تمام عمر از حقه و دروغ نان خورده اند بسیار آسان است. اما انتقال برنامه ریزی شده ی سلاح بیولوژیکی ویروس کرونا غرض دستیاری به باداران امریکایی شان که با آلوده ساختن و اخراج اجباری هزاران افغان آواره انجام دادند؛ غیر قابل انکار است.
این گله ی سادات حاکم بر ایران؛ بگذریم از اینکه اولاد کدام دختر یا پسر پیامبر بوده
اند! و آیا آنان اولاً سید بـوده پس از تجاوز یا مهاجرت غیر قانـونی در ایـران مقیم شده اند یا ازمولودات تجاوزات جنسی لشکریان عرب بودندکه به همین کنیت ملقب شدند، به هر صورت خود نیز در این کشور بیگانه اند. پس چرا برای هموطنان آوارۀ ما مرتباً هولوکاست راه می اندازند؟ آیا ایـن آخوند های ساواکی نمی دانند که سر های بـریـده و اجساد پدر های همین آوارگان سد عبور ناپذیری را در برابر اشغالگران روس ساخت تا ایران پابـرجا بماند؟ مگر شما می توانستید در بـرابـر روس ها مقاومت کنید؟ درحالی که پس ازچهل سال و به کمک بادار امریکایی تان؛ هنوزهم ازکشوری به کوچکی عراق اجساد پاسداران و سربازان خود را می آورید؟
مسلماً با ورود ارتش سرخ به ایران امروز رنگ چشم بیش تر از چهل در صد ایرانیان آبی می بود و نام های آنان هم پسوند "اوف" می داشت. امری که شاید اصلاً بد تان نیاید ولی مهمتر از آن اینکه دیگر ایران واحدی را که در آن آذری ها،ارمنی ها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها،کردها و اقلیت های قومی دیگر برده های شما باشند فقط در افسانه ها و روی نقشه های جغرافیایی قدیمی می توانستید پیداکنید. بویژه همان اقلیت های قومی که اغلباً داغ اقلیت بـودن مذهبی را بـر جبین داشته و خواست محیلانه ی آخوندها مبنی بر اطاعت برده وار آنان از"اولی الامر" جنایت کار و مزدور با چاشنی سر بـریـدن ها، بـه جوخه ی اعـدام سپردن هـا، گروگان گرفتن زنـان و سرکـوب های وحشیانـه ی شان هـمراه بـوده است. استدلال آخونـدی بـرای تـوجیه جنـایـت اخراج اجباری پناهندگان استناد بر مشکلات و بحراناتـی دارد که اساسأ نـاشی از سرشت و ساختار رژیـم است نـه از حضور خارجیـان در ایـران. چنانچه وزیـر کار رژیم در سال 2000 ادعا کرد که: با وارد شدن سالانه یـک ملیون و سه صد هزار نیرویکار در بازار مواجه اند ولی آنـان صرفـأ سالانـه 700 تـا 800 هزار فرصت شغلی ایجاد می توانند. در حالی که بر عکس آنان با وجود به کارگیری ماشین کشتار؛ قادر نیستند نصف رقم 
ادعـایـی شان فرصت شغلی ایجاد کنند. ایـن در حالی است که چهار ملیون ایـرانی در
خارج از مرزهای کشور خود در عین وضعیت ناگوار هموطنان آواره ی ما قرار دارند.
آخوند ها اگر به ایـن واقعیت توجه ندارند، باید به بـر آورد "سازمان ملل متحد" توجه نمایند که بر اساس آن هماکنون 200 ملیون نفر از انسان ها ناگزیرأ در خارج از کشور های خویش زندگی می کنند و سالانه دو و نیم تا سه و نیم ملیون نـفـر دیگر هم کشور های خود را ترک می کنند. بنابر بعضی محاسبات؛ در ده سال آینده از 700 ملیون تا یک ملیارد نفر مهاجر خواهند شد که متأسفانـه پناه جویـان افغانـی و ایـرانـی کماکان در جایـگاه بـلـند جدول ایـن مهاجرت ها قرار خواهند داشت. 
این ارقام گویای گندیدگی مالکیت سرمایه داری جهانی می باشدکه هر روزی حلقه ی هلاکت جدیدی را برگردن خود می اندازد. بناءً بسیار دور نیست طوفانی که مالکیت استثماری سرمایـه داری و کلـیه مداح و مدافـع آخونـد و غیر آخونـد، افراطی و میانـه رو و دموکرات و دیکتاتور آنان را در یک گورستان ابدی مدفون سازد.
شأن نزول "پیام انقلاب" امام زمان
روحانیون که داشتن سر اطاعت بر آستان حکام و سلاطین جبار از افتخارات شان و اشتغال به مدح و ثنای استثمارگران رسالت تاریخی آنان است، نه تنها در کنار رضا خان برای وصول وبقاء وی درقدرت نقش داشتند بلکه تابوت سلطنت را به قهقرا نیز مشایعت می کردند. چنانچه مخالفت بـا تغییرات دوره ی ریـفـورم؛ مانند حق زنـان در انتخابات وغیره از همین سری تلاش ها بود. آنان حتی بر عملکرد های اتاترک نیز از همین سنگر حمله می نمودند.
دوره ی دوازده ساله ی پس از رضاخان دوران اوج شگوفایی و رشد اقتصادی ایران بود. محمد رضا شاه که سلطنتش را در سال 1320 با ژست های دموکراتیک آغاز کرد در ماه جوزا (خرداد) 1324 تعرض وحشیانه ای را بر ضد نیرو های مترقی آغاز کرد. حزب دموکرات آذربایجان،حزب دموکرات کردستان وحزب توده به مقاومت برخاستند. درنخست آذربایجان و بعد هم کردستان آزاد گردید اما یک سال بعد به شدت سرکوب شدند.
در کودتای28 اسد سال 1332که توسط سازمان"سیا"به مشارکت جنرال های ارتش، بورژوا ملاک ها و اوباشان اجیر شده ی گروه جاهل های تهران علیه دوکتور مصدق و حزب "جبهه ملی" براه افتاد، نقش روحانیون شریک دربار مانند: آیت الله کاشانی، شیخ بـهاء الدین نوری، آیت الله بهبهانی، فلسفی واعظ و آیت الله "بروجردی" برملا گردیـد. رضا شاه از ایتالیا بـه ایـران بـرگشت و جنرال متقاعد فضل الله "زاهدی" سر دسته ی کودتا را بحیث صدراعظم تعیین کرد.
 پس از کودتای 28 اسد 1332 به تأسی از اصل چهار "تـرومن" و بـر اساس نیاز به ایجاد یک ژاندارم منطقوی سرمایه داری غرب ایـران در محراق توجه و محور وابستگی امریکا و پیمان نـظامی "سنتو" قرار گرفت. از آغاز نیمه ی دوم قرن بیستم سرمایـه های کمپرادوری سیل آسا به ایـران سرازیـر شد. ریفورم های اقتصادی و اجتماعی سوار بـر دوش سرمایـه های وابسته اعم از دولتی، خصوصی و مختلط طی طریـق می کردنـد که بویژه عرصه های عمرانی، تجاری و صنایع مونتاژ را تصاحب نموده بودند.
بناءً آماده سازی سخاوتمندانه ی پایه های اساسی رژیم که با چاشنی نیروی کار ارزان، بازار فروش مرغوب و ذخایـرهنگفت ثروت های زیرزمینی بویژه نفتی سرعت بیشتری می یافت؛ بـه تشکیل "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" (ساواک) دو ملیون نفری و ارتش تا دندان مسلح چهارصد هزار نـفری انجامید که در راستـای تأمین منافع غرب در منطقه بوجود آمدند. با ورود سیل سلاح ها، مهمات و مستشاران؛ تعلیمات نـظامی و سازمان دهی ارتش سرکوبـگر شاه شدت گرفت. ریـفورم ها در هم آهنگی بـا شلاق حاکمیت پولیسی حیات اجتماعی و سیاسی مردم ایران را بزیر حاکمیت نیرومند و متمرکز سیاسی کشید.
مذهبیون کماکان تا سال 1341 در قدرت دولت شریک بودند. بعد از "انقلاب سفید
شاه"در سال1341 قدرت آنان بخاطر موضع گیری فوق ارتجاعی شان تضعیف گردید. آیـت الله خمینی یـکی از روحانیونی بـود که ماتم فیودالیزم و بـورژوازی سنتی بـازار را تحمل نه توانسته در پانزدهم جوزای سال 1342 در عزای آنان گریست و عازم تـرکیـه شده سپس در سال 1343 بـه عراق رفت و در نجف ساکن گردید. او در جای خالی آیـت الله بـروجردی که در سال 1340 وفـات نموده بـود، از سال 1343 مرجـع تقلید شیعه ها شد.
درسال 1342 که رضاشاه اصلاحات ارضی را آغاز کرد در افغانستان روسها مصروف
سازمـان دادن مزدوران بـومی خود در هیئت "جمعیت دموکراتیک خلق" بـودند و در عراق کودتا های پی در پی پایه های نفوذ و تسلط استعمار غرب بویژه انگلیس را در منطقه می لرزاند.
  دلیلی که در سال های 50 بـاز زمینه بـرای مطرح شدن مذهبیون و حتی بـه قدرت رسیدن آن ها در سال 1357 مساعد شد؛ نیاز های منطقوی پنتاگون ـ ناتو بـود. بناءً معجزه ی نـزول حکومت متشکل از محیل تـریـن انگل های جامعه بـر سر ملت ایران به گواهی تاریخ این کشور از کارنامه های نفرت آور "سی. آی. ای" می باشد.
چه رژیم شاه این خادم منافع امریکا و پاسبان امنیت یـکی از مهمترین حوزه های منافع حیاتی آن یعنی خلیج فارس؛ درغرب کشور با دولت عراق درگیری های مداوم تاریخی داشت. اما از هنگامی که روس ها غرض توسعه ی قلمرو امپراتوری خود تعبیه ها و تدارکات قبلی شان را در افغانستان به صاعقه های مرگ بار کودتاهای پی در پی 26 سرطان 1352 و 7 ثور 1357 تبدیل کردند، رژیم بین دو هـجوم موازی آنان بـه سمت جنوب قرار گرفت.
در نتیجه متصدیان امور"سی. آی. ای." مصمم شدند سناریوی معمم ساختن سلطنت را روی دست گیرند. سناریوئی که اجرای آن مستلزم نقش محوری "ساواک" و ارتش بـود. فلم بـرداری هم نـه از تپه های هالیود بـلکه از دهکده ی نـوفـل لـوشاتو (فرانسه) آغازشده و با دست به دست شدن خلعت متبرک سلطنت بین(شاهپوربختیار ـ مهدی بازرگان ـ بنی صدر) در ایران ادامه یافت. مهم ترین بازیگران این فلم وحشتناک شامل زنان و مردان ایرانی و خارجی، جواسیس کارکشته ی "سی. آی. ای." و ساواک می شدند. خانم سودابه صدیقی،آقایون: ابراهیم یزدی،ابوالحسن بنی صدر، احمدسلامتیان، احمد غضنفـر پـور، اکبر هاشمی رفسنجانـی، حسن ابـراهیم حبیبی، روح الله "خمینی"، صادق خلخالی، صادق قطب زاده، محمدبـهشتی، مهـدی هاشمی و از امریـکایی ها: خانم دوریـان مک گری، سرهنگ ادوارد تـامسون، جنـرال گست، جنـرال هایـزر، رمـزی کلارک، ریچارد فالک، ریـچارد کاتـم، سرهنگ ویلیام بیکر، ویلیام سالیـوان (سفیر در تهران)، اقبال احمد پاکستانی و ساندرز انگلیسی از این جمله بودند.
خمینی که سر انجام با مشایعت همین گله ی گرگان بر سریر سلطنت "جماران" جلوس کرد؛ بلا فاصله ذوالفقار از نیام بر آورد و در حالی که پا بر گلوی مردم ایران داشت، سوقیات شیادانه را بـه هـر دو طرف یـعنی شرق و غرب کشور آغـاز کرد. رژیم بدون فوت وقت در افغانستان ازتنظیم سازی های اوپـراتیفی ـ مذهبی شروع کرده با اهدای سلاح و مـهـمـات، دادن تعلیمـات جنـگی به تـروریست های مسلمـان در مراکز سپـاه پاسداران خراسان و تهران (پادگان عشرت آباد وپادگان امام حسین) و اعزام دوره یی تفنگداران "ساواکی ـ سپاهی" بـه منـاطق مختلف ولایت هرات بـرای جنگیدن مستقیم آنان بـر ضد نیرو های دولت وابسته به روس نقش خود را در تحقق شعار "نه شرقی" بی دریغانه ایفا کرد.
یـکی از اهداف پـروژه ی اسلامی ساختن سلطنت هم بـه سطح کشیدن، شناسایی و قلـع و قمـع نیرو هـای آزادی خواه و مترقی جامعه حتی طرفـداران روس و رقبای دیـگر غرب برای جلوگیری از رشد و اثرگذاری آنان بر پروسه ها و وقایع منطقه مانند7 ثور سال 1357 در افغانستان بود. امری که به دستیاری "توده"یی های خزیده در درون دولت انجام یافت. ولی بـرای تکرار تجربه ی افغانستان در ایران بسیار دیـر شده بود. چه مـهره هـای تعبیه شده ی حـزب تـوده مانند: نـاخـدا بـهـرام "افضلی" فرمانده نیروی دریایی با نه تن از رفقایش بازداشت و درششم حوت1362 اعدام شدند. حدود 200 نفر از شبکه ی مخفی شاخه ی نـظامی حـزب توده محاکمه و اکثراً اعدام شده و رهبران این حزب هم در سال1367 اعدام گردیدند.
البته از شروع سال هـای شصت وضع افـراد و نـهـاد های کـمونیست، سوسیالیست،
ناسیونالیست و ریفورمیست نیز بد تر از این بود. چه در حالی که آنـان سیل آسا بـه جوخه های اعدام سپرده شده یـا متواری می شدند، خود قـادر به مجازات یک مؤذن مسجد هم نبودند. بر عکس، ساطور خون آلود حذف آخوند توسط آخوند و آیت الله کُشی هرگز نخشکیده پیوسته "بهشتی" هائی را به بهشت، "طالقانی" هائی را به برزخ و "دستغیب" هائی را به جهنم واصل می کرد.
حال اگر رسالت منطقوی امام خمینی را در زیر عباء اش نبینیم؛ مقارن "انقلاب شکوه مند اسلامی" وضعیت واقعی ایران حاکی از عدم مساعدت شرایط عینی و ذهنی برای "انقلاب"بود. از یکطرف دوران اوج ریفوم ها و ارتقای بی مانند سطح زندگی اجتماعی حداقل در مقایسه با گذشته و کشور های منطقه، از جانب دیگر کمبود عنصر آگاهی در عدم موجودیت نـهاد ها و جنبش های آزادی بخش و مترقی که بـا وجود یـک قرن پیشینه ی پر تلاطم آنها؛ مورد سرکوب شدید و بی رحمانه ای قرار گرفته و مضمحل یا متواری شده بودند.
ایـن واقعیت ها اصولاً حاکی از عدم مساعدت شرایط و توازن قوای "انقلاب" و ضد انـقلاب در آوان انقلاب اسلامی ایـران بود. اما ایـن ها بـرای کسی که مطابق بـه پیام "فرستاده ی امام زمان"! فرمان صادر کند اهمیتی ندارد. چه ایشان قادر اند که قوانین اجتماعی یک قاره را از قاره ی دیـگر معجزه آسا دگرگون ساخته و بجای پـرداختن بـه "حرف های کتابی" کافی بود که با وعده ی نعمات رایگان بهشتی؛ امت مسلمه را برای "انقلاب نایب مهدی موعود" بسیح کند.
من در اینجا بـه بار تیوریک و متداول مفهوم "انقلاب" نمی پـردازم ولی توجه به شعار های خمینی را در آوان اشغال وظیفه اش ضروری میدانم. شعـار ها به جای کدام پیام الهی،بیشتر بوی زمینی داشتند وبه دهن یک آخوند چندان جور نمی آمدند؛استقلال، آزادی، رایگان شدن نفت لیتر دو ریال، مسکن و تـرانسپورت رایـگان و شعار میان تـهی "نه شرقی و نه غربی".
 هکذا خمینی که برای صدور نهاد های اجیر از خارج و تشکیل ستون پنجم تنها همان یک منبع را می شناخت! حزب توده و کمونیست ها را به امریکا و انگلیس نسبت می داد. امام برخلاف شعار"نه شرقی و نه غربی"، در برابر خطرکمونیسم در کنار رضاشاه قرار داشت. چنانچه وی جواسیس فرقه ی نقشبندیه را که از قرن 19 خـادم و عـامل انگلیس بودند؛می پذیرفت و تائید می کرد ولی خصومت خود را در برابر کمونیست ها بی پرده ابراز کرده و حتی بـرای سرنگونی شاه نیز با این گـروه ها متحد نشد. شایـد او مطمئن بود که ارتش چهارصد هزارنفری شاه با ادعیه و اورادش کرخت شده، لات ها و لومپن های حواشی شهر بـا چماق مذهبی قادر اند دو ملیون ساواکی را به بـی طرفی واداشته و حتی آنان را معجزه آسا به دو ملیون "پاسدار انقلاب" تبدیل کنند.
به ایـن ترتیب نه بـال مرغ هما بلکه دُم کرگس های لاشه خواری که توسط اداره چیان "سی. آی. ای." از بام پنتاگون پرانده شده بود، عمامه ی حیله گر ترین قشر جامعه را به تاج آخوند شاهی تبدیل کرد. اما با آن که خمینی از شعار نه غربی نه زیربنای تولیدی غرب بلکه روبنا و آن هم اخلاق ولباس آن را در نظر داشت ولی تا اینجا از همه چیز حتی از دست به دست شدن خلعـت متبرک سلطنت توسط (شاه پور بختیارـ مهدی بازرگان ـ بنی صدر) بوی سیاست "نه شرقی" میآید. باشد که نیمه ی دوم "نه غربی" آنرا هم ببینیم و قصه کنیم!
اما بعد از سه دهه هنوز هم آغاز کار است و امت مسلمه برای رفتن به بهشت، باید
صرفاً "صد سال اول" بـعد از انقلاب را به خاطر تـهذیب از گنـاه و تسهیل محاکمه ی اخروی، در جهنم برپا شده توسط آخوند ها شکنجه شوند!
حال آن که در ایران نیز همانند هر جامعه ی زیر استثمار دیگر، بهشت و جهنم در کنار همدیگر موجود اند. تفاوت اوسط ثـروت و رفـاه بـهشتی های آن 20 مرتبه بیش تر از پرولتاریا وکارگران ساکن جهنم ساخت آخوندها می باشد و این نمونه ی عدالت اجتماعی ناب اسلامی آنـان است. کشوری که 2،5 در صد کل ثـروت جـهان و یـک در صد جمعیت آنرا داراست، %50 روستائیان و %20 اهالی شهـر های آن جمعأ ۱۲ ملیون نفر، زیر خط فقر زندگی می کنند. از اینرو ایـران در ردیف کشور های فقیر جهان بـه حساب می آید. در حالی که مثلأ دولـت آخوندی در شش ماه اول سال 1385 مبلـغ 24 ملیارد و780 ملیون دالـر عایـد نفت را که از قرار قیمت اوسط هر بشکه 53 دالر می شود، دریافت کرد. ایـن رقـم مبلـغ 42 تا 45 ملیارد دالر پول نفت را برای هر سال نشان میدهد که آخوند ها بخاطر به جیب زدن آن "همیشه در صحنه حاضر اند".
البته که نفت تنها نیست؛طبقه ی روحانی ـ سرمایه دارجدید که از ادغام سرمایه داری سنتی و سرمایه داری دلال بوجود آمده است از آقایون بازاری و بساز بفروش تا آقا زادگان دریانوش اولیای فقیه در فروش ثروتها و پیداوار خام،پخته و نیمه خام به شمول نفت، خاک، آب نوشیدنی حتی صدور دختران و زنان به شیخ نشین های خلیج یکی از دیگر پیشی می گیرند.
مسلمأ اکثریت 70 ملیون جمعیت ایران که 70 در صد آن از برکت گردش ماشین های کشتار رنگارنـگ آخونـدی کمتر از 35 سال عمر دارند، از داغی بازار همه چیز فروشی آقایون و بستگان شان می سوزد و در حالیکه هنوز 50 ملیون نـفـر جمعیت سفارشی "احمدی نژاد" در راه است،نرخ بیکاری جوانان بین(29 ـ 15) ساله %30 می باشد. زنـان که شرعـأ بـرده ی مـردان پنداشته می شونـد از هیچ کدام حـق مساوی اجتماعی
برخوردار نیستند. نابرابری حقوق شهادت، قضاوت، امارت، سهم میراث و خون بهاء
کماکان مشیت شرعأ مقدر برای آنان بوده،مجازبودن لت و کوب آنان همانند حق ازدواج با کودکان دختر بـرای مردان ثـابـت مانده ولی چیزی که تغییر یافته است، اوسط سن فحشا می باشد که به زیـر هژده سال رسیده است.
هکذا در حکومت ولایت فقیه % 14 کودکان که کار شان مشروعیت قانـونی دارد، با انجام کارهای شاق نیاز های خانواده های خود را تأمین می نمایند. با آنکه سالانه 20 تا 30 هزار ازکودکان خیابانی که والدین خود را به اثر سنگسار،اعدام، سرکوب وحشیانه ویا در اثر"برکات" جنگ رسالت مندانه ی رژیم از دست داده اند از شهرهای بزرگ جمع آوری و به سازمان بهزیستی تحویل داده می شوند. ولی کودکان؛ %37 نیاز مندی های %34 از خانواده های فقیر ایرانی را اکمال می کنند.
ریشه ی "زمینی" دیگر رسالت خمینی
 منطقه ی بین النهریـن از 1500 تا 1683 بین دولت های ایران و تـرکیه دست بدست می شد. در آخرین باری که تسلط ترک های عثمانی بر آنجا تأمین شد، این امپراتوری درغرب تا دروازه های شهر وین می رسید و از همان سمت به فروپاشی آغاز کرد. پس از آن برای اولین بار در سال1903 آلمان ها با آغاز ساختمان راه آهن مشهور بـغداد در رقابت به استعمار گران انگلیس به بین النهرین توجه کردند. بویژه از شروع جنگ جهانی اول بنابـر اهمیت سلاح نـفت، مناطق موصل و بـصره با منابـع عظیم نـفتی خود اهمیت جدی پیدا کردند.
 در سپتامبر سال 1914 سپاه اعزامی انگلیس "بصره" را اشغال کرده و حوزه ی نفتی شط العرب را تصاحب کرد. ولی این سپاه حین حمله به سمت بغداد در سال1916 از قوای مشترک آلمان و ترک شکست خورد. انگلیس ها مقاومت مردمی بر ضد ترک های عثمانی و آلمانی ها را مورد پشتیبانی قرار دادند. بالاخره در ماه مارس سال 1917 ارتش مشترک ملی گرایان عرب و انگلیس ها بـغداد را تـصرف کردند و ایـن سی امین باری بود که این شهر تصرف میشد. عرب ها چنان قربانی فریبکاری انگلیس ها شده بودند که با ارتش عـراق و بـه مدد آلمانی ها نیز نتوانستند آنـان را از کشور خود بیرون کنند. انگلیس ها بعد از فتح بـغداد در سال1917 همراه با شورشیان ملی گرای عرب در سال 1918 دمشق را تسخیر کردند و در سال 1920 شاهزاده ی هاشمی "شریـف فیصل"را که از اهالی مکه و از نوادگان"محمد"بود در دمشق تاجگذاری کرده و کشور پادشاهی عربی سوریه را بوجود آوردند. به این ترتیب امپراتوری عثمانی فرو ریخت.
در نتیجه ی کنفرانس"سان رمو" در 25 آوریل 1920 مناطقی از امپراتوری عثمانی که قبلأ آن را در توافقی محرمانه انگلیس ها و فرانسویان بین خود تقسیم کرده بودندطوری منقسم شدندکه سوریه و لبنان به فرانسه و کویت،عراق، اردن و فلسطین به انگلیس ها تعلق گرفت. 
  در27 اکتوبر1920 دولت مؤقت عراق به ریاست سید عبدالرحمن افندی گیلانی از سادات بغداد تشکیل شد.در همین سال یک سپاه اعزامی فرانسوی سوریه را تسخیر کرد و فیصل شاه سوریه فرار نمود. فرانسویان در سال 1946 از سوریه بـرآمدند و در این فرصت حزب بعث که قبلأ بوجود آمده بود بصورت علنی اعلام موجودیت کرده و "البعث"ارگان نشراتی اش را بیرون داد.هیأت اجرایی حزب بعث یعنی"میشل عفلق"، صلاح الدین بیطار، جلال السید و واهل الغنیم در اولین کنگره ی آن انتخاب شدند. در سال 1949 حسنی الزعیم به مشوره و همسویی آمریکا؛ با کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت و قرار داد انتقال نفت را طی حکومت سه ماهه ی خود با ولینعمت اش امضأ کرد.
اما در عراق شاه فیصل فراری در 23 اوت سال1921 از طرف "چرچیل" ظاهرأ بـه اساس فیصله ی کنفرانس قـاهره بـه صفت پـادشاه مقرر گردید. در دهم اکتوبـر 1922 نخستین پیمان تحت الحمایـگی عراق برای بیست سال به امضأ رسید.عراق مستعمره ی انگلیس متشکل از عرب های شیعه ی جنوب، کـرد ها در شمال و عرب های سنی مذهب در غرب بودند.
دولت ایران دولت عراق را به رسمیت شناخته و در ژوئیه سال1929 سفارت خانه ی خود را در عراق گشود. خط لـولـه ی اولین حوزه ی نـفتی کرکوک که در سال 1927 کشف شده بود در سال 1934 تا حیفا و تریپولی به اتمام رسید.
شاه فیصل درسال 1933 در بیمارستانی در سویس مرد و پسر21 ساله اش بنام غازی جانشین وی شد که روحیه ی ملی گرایانه ی ضد انگلیس و اسرائیل داشت. به همین سبب غـازی حتی در مقابـل کودتـای جنرالان نظامی در سال 1936 نیز عکس العمل نشان نـداد. غازی در سال 1939 به اثر تصادم موترش مرد و عبدالله پسر عمویش به نیابت سلطنت رسید. در سال1941 چهار جنرال نظامی کودتا نمودند. عبدالله فرار کرد و کودتاچیان به انگلیس ها اخطار دادند که فورأ خاک عراق را ترک کنند.
این کودتا درماه مه همان سال سرکوب شد. کودتاچیان به اعدام محکوم گردیدند و آخرین آنـان در ماه اکتوبـر سال 1945 در دروازه ی وزارت دفاع بـه دار زده شد. اما وارثین جنرال های مربوط به شاخه ی عـراقی حزب بـعث که در سال 1343 ایجاد شده بود، در14 ژوئیه سال 1958 در همین مکان عبدالله را به دار زده و با قتل شاه فیصل دوم پسر23 ساله ی غازی، پادشاهی را درعراق منقرض ساختند. رهبران کودتا: عبدالکریم قاسم وعبدالسلام عارف جنرال های نظامی به حضور انگلیس ها درعراق پایان دادند. از همین زمان است که دولت ایـران و "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" (ساواک) که در سال 1957 تأسیس شده بود به مرکز توطئه وتخریب مستمر برضد دولت عراق تبدیل گردید.
البته شاخه ی چپ گرایان حزب"بعث"نیز تهدید بزرگی را برضد منافع ایران واستعمار غرب در منطقه بوجود آورده بود که مواردی از آن قرار زیر است: برقرار کردن روابط دیپلوماتیک بـا اتـحاد شوروی، چین، دولت یمن جنوبی و انـقلابیون عمان، بـه رسمیت شناختن آلمان شرقی، روابط نـزدیک و همکاری های وسیع بـا حزب کمونیست عراق، اخراج انگلیس ها بـا ملـی کـردن صنایع نـفتی و دادن امتیازات آن بـه روس ها، ورود سرمایه های روسی در عرصه های عمرانی و نظامی عراق، اعدام جاسوسان اسرائیلی، ساواکی و "سیا" با دستگیری شان حین سازماندهی توطئه بر ضد دولت عراق.
 در سال 1959 تعدادی از فعالین حزب بـعـث که طرفدار پیوستن عـراق بـه جمهوری متحده عربی (اتحاد مصر و سوریه تحت رهبری جمال ناصر) بـودند بـه عـزم قتل قاسم بر وی تیر اندازی کردند ولی قاسم  از این حمله جان به سلامت برد.
انگلیس ها درسال1961 شیخ نشین کویت را که تاسال1918 منطقه ای از"بصره" ی تحت سلطه ی امپراتوری عثمانی محسوب میشد، از تحت الحمایگی خود خلاص کردنـد. در فوریـه ی 1963 زمانی که قاسم نیروی خود را مصروف سرکوب کردها ساخته بود، کودتای دیگری برضد وی مؤفقانه به انجام رسید. کودتاچیان که زیر رهبری عبدالسلام "عارف" قرار داشتند حکم اعدام قاسم را صادر و اجرأ کـردند. هم چنان عارف در روز های اول کودتا 7000 نفر از اعضای حزب کمونیست عراق را کشت.
عارف در یک سانحه ی هوایی در13 آوریل سال1966 فوت کرد.دو روز بعد ازمرگ عـارف و بـا آمدن رحمان عـارف بـرادر وی؛ اختلاف بین ناسیونالیست های طرفـدار ناصر و سوسیالیست های بـعثی اوج گرفت. در 17 ژوئیه 1968 شاخه ای از حزب بعث برضد بخش دیگر آن کودتا کرد.سوسیالیسم عربی بعثی یکه تاز گردید و"جمهوری خلق عراق" تشکیل شد.
یکی از جنرالان کودتاچی گروه عارف،محمدحسن البکر تکریتی بود که صدام حسین به وی بسیار نزدیک بود. در نتیجه ی کودتای درونی "حزب بعث"؛جنرال حسن البکر، صدام حسین و حردان عبدالغفار تکریتی یا در واقع گروپ تـکریتی های"حزب بـعث" حاکم شدند.
دولت ایران به سلسله ی تحریکات گسترده بـر ضد عراق از وضع بی ثبات ایـن کشور
سؤ استفاده کرده در سال 1971 به اشغال نظامی جزایر سه گانه ی تنب صغیر، تنب کبیر و ابو موسی دست زد که حق مالکیت بر آن مانند شط العرب از موارد اختلاف و منازعه بین دو کشور بود.
 وضعیت جدید دولت عراق را بیشتر بـه روس ها نـزدیک ساخت. در جریان قرارداد های مؤدت ده ساله وکلیه معاملات دیگر با روس ها؛صدام حسین نماینده ی بکربود. دست آورد این نزدیکی جلب روس ها درعرصه های نظامی،نفتی و ملی ساختن نفت در سال 1972 بود که فرانسوی ها نیز بعدأ به این پروسه پیوستند.
از جانبی هم بحران نفتی 1973 قیمت نفت را چهار برابر کرد و از برکت آن دولت صدام محوری حسن البکر بین های سال 1973 تا 1980 برنامه های وسیع وعظیم توسعه را برای عراق اجرأ کرد که تاریخ این کشور نظیر آن را ندیده بود. در ژوئیه 1979 بکر64 ساله نیز از قدرت کناره گیری کرد، صدام حسین رئیس جمهور شد و ایـن جایگاهی از تاریخ منطقه بود که یک ریشه ی رسالت خمینی در آن قرار داشت.
جنگ بزرگ و برکات کوچک
 امام "جماران" پس از جلوس بر سریر سلطنت؛ بلافاصله ذوالفقار از نیام بر آورده و در حالی که پا بر گلوی مردم ایران داشت، سوقیات را به هر دو طرف یعنی شرق و غرب کشور آغاز کرد.خمینی که دستگاه ارتش را براساس موافقت بین آیت الله بهشتی و جنرال "هایـزر" معاون نیرو های ناتو در اروپا و بنابـر نیاز به ساز و بـرگ لازمه ی کشورگشایی؛ دست نخورده دراختیار داشت سوار بر خر مراد به هر سو می تاخت.
  این که حاکمیت افسار گسیخته ی ولایت فقیه تهدیدی را متوجه کشور های منطقه ساخته بود روشن بود ولی اینکه در غرب کشور نیز سیاست "نه شرقی" را دنبال می کرد، با ژست های مضحک"ضد امریکایی" آنان هیچ گونه هم خوانی نداشت.
 نـفیر صدور انـقلاب اسلامی و حکومت ولایت فقیه خمینی همانند روح شیطانـی ایـن
جلاد مکار بر فراز خلیج می پیچید و همه جا به نظرش گورستان می آمد.ذوقی که از سم ایدئولوژیک شهادت مایه می گرفت و با تفسیر وی در قبال جنگ به عنوان منبع خیر و برکت، وسیله ی رفع کسالت ومظهر جوهر انسانی برای جوانان خواهان بهشت نسخه داده می شد.
  هم چنان دولت اسلامی ایران که وارث تنش های مرزی در غرب کشورش بود؛ به حکم وظیفه و براساس محاسبات نادرستی به رد وعده ی همکاری دولت عراق در قبال انقلاب اسلامی، شورانیدن شیعیان عراق و پناه دادن به مخالفین دولت آن پرداخت. روابـط دولتین که باوجود تداوم دیپلوماسی صلح؛ با اعلامیه مشترک 13 مارس1967 پس از سفر عبدالرحمن عارف به تهران، پیمان چهار جانبه ی سعد آباد در8 ژوئیه سال 1973،عهد نامه ی مرزی در همین سال و موافقتنامه ی 6 مارس1975 الجزایر کماکان خصومت بار باقیمانده بود تیره تر شد.
به تاریخ اول آوریل 1980 حزب الدعوه سؤقصد نامؤفقانه ای را به جان "طارق عزیز" وزیـر خارجه عراق بـراه انداخت. دولت عراق در واکنش به آن یک هفته بعد یعنی 8 آوریل "سید محمد باقر صدر" را به چوبه ی دار آویخت و به تاریخ 17 سپتامبر 1980 موافقت نامه ی 6 مارس 1975 الجزایر را با ضمایم و موافقتنامه های متمم آن لغو کرد.
آتش خشم خمینی بیشتر شعله ور شد. امام خمینی که ریشه ی شجره ی نسبی اش در بین نهرین "گنگا و جمنا" قرار دارد، صدام حسین را که نسب او به علی بن ابی طالب میرسد؛"یزید کافر"خواند و گفت:"صدام باید برود". چون صدام به سادگی نمی رفت، لذا به روز31 سنبله 1359 برابر با (22 سپتامبر1980) جنگ هشت ساله ی ایران و عراق آغاز شد. 
با آنکه اسلام امام مرز های کشور های دیگر را به رسمیت نمی شناسد ولی مرز های کشورخود را خوب می شناخت و بـرای گسترش آن برعلاوه ی سمپاشی ایدئولوژیک با به رگبار بستن موسیقی،هنر وحتی تبسم و شادی در سیمای توده های مردم ایران، تطمیع با وعده های دنیوی و اخروی:تراکتور و بذر،تحصیلات عالی بدون سواد کافی، بیوه های شهدأ و نشان دادن"راه"بهشت از اتوبان کربلا زمینه سازی می کرد. وی هر شگرد ماکیاولیستی را به مدد شاخک های ساواک جدید مانند: چماقداران بـانـد حزب الله،گشتی های جندالله و ثارالله، سپاه پاسداران و بسیج سپاه اعمال می کرد. ضمنأ شروع یورش بر احزاب و نهاد های سیاسی مخالف از سال1360 نیز تنها تعبیر آزادی از نظراسلام نه بلکه از ملزومات سرکوب وخاموش ساختن صدای اعتراض و سرپوش گذاشتن بر همه جنایات ضد بشری رژیم بود.
بر آتش این جنگ؛دولت های زیادی هیزم می ریختند که در روشنی آن نتنها تمهیدات و نیات طرف های اصلی درگیر برملا می شد بلکه سرنوشت جنگ را نیز قابـل پیش بینی می ساخت.رژیم آخوندی، تدارک سلاح ها و اکمال قطعات یدکی آن را از: آلمان غرب، ارژانتین، اسپانیا، اسرائیل،افریقای جنوبی، ایتالیا، برازیل، بریتانیا،چین، شیلی و فرانسه انجام می داد و بویژه سلاح کیمیاوی که در سال 1980 از طرف اسرائیل به رژیم تسلیم داده شد.برعلاوه جنگنده های اسرائیلی در سال1981 همآهنگ با جندالله خمینی مراکزتصفیه ی نفت بصره و رآکتوراتمی قریب به اکمال عراق را با بمباردمان منهدم ساخت.
همچنان کنگره ی امریکا به تاریخ 13 نوامبر 1986 دولت"رونالدریگان" را متهم به نقض تحریم تسلیحاتی ایران کرده دستور رسیدگی قضایی داد.ولی درانگلستان"آلن کلارک" در دادگاه؛ غرض دفع اتـهام نقض تحریم فروش سلاح به ایران گفت: این جنگ به نفع انـگلستان و غرب بـود. بالاخره در دوئل سه جانبه ای که هاشمی رفسنجانی به خاطر سستی اداره ی خود مورد ملامتی قرار گرفت و محسن "رضائی"برای ادامه ی جنگ تا پیروزی برای حداقل سه سال دیگر؛ لست طویلی از:350 تیپ پیاده،2500 عراده تانک،3000 ضرب توپ، 300 بال هواپیمای جنگی، 300 هلیکوپتر،تجهیزات لایزری و اتومی را ارائه نمود. امام که با مشکلات لاینحل نظامی و مالی شربت شهادت را از شوربای پیروزی نزدیک تر میدید، باقبول فیصله نامه ی598 شورای امنیت سازمان ملل؛ زهر شکست را با خون هزاران زندانی بی گناه ایرانی یکجا سر کشید.
در پایان این جنگ هشت ساله از 1980 ـ 1988 تعداد۱۲۰هزارکشته و۳۰۰ هزار مجروح را جانب عراق متحمل شده و یـک ملیون کشته، ۷۰۰ هـزار معلـول، هشت ملیون آواره و 400 ملیارد دالر خساره ی مادی برای ایران بار آمد.
نایب امام زمان و اقلیت های قومی
 همان اسلامی که مرز نمی شناسد برای شهروندان اقلیت غیر مسلمان خود که اغلبأ به اقلیت های قومی نیز تعلق دارند حتی بـرای فرقه هائی از مسلمانان، تسلیمی و اطاعت بی چون و چرا نسخه میدهد. یعنی آنها باید به اسلام گروه حاکم در آیند و از حاکمیت خود کامه ی موجود اطاعت کنند یا(به استثنای کودکان، زنان و بردگان) کشته شوند و یا فرمانبردار بوده با قبول بی حقوقی کامل جزیه و خراج بپردازند.
 اقلیت های مذهبی ایرانی ای که داغ اقلیت قومی بودن را نیز بر پیشانی دارند: ارمنی ها، بلوچ ها، تات ها، ترکمن ها، ترک های قشقایی، زرتشتی ها، عرب ها، کرد ها، کولی ها، گالش ها، گیلک ها، یهودیان و ایل های کوچنده ی بختیاری، قشقایی و لر هستند. حتی ترک های آذری نیز شهروندان درجه دوم پنداشته می شوند.
 البته خواست آخوند های ایرانی مبنی بر اطاعت سنی مذهبان"کرد" به حواله ی حکم اطاعت از اولی الامر بـا چاشنی سر بـریدن ها، گروگان گرفتن زنـان و سرکـوب های وحشیانه ای همراه بوده است. 
کـرد ها که از اقوام آریایی اند هم اکنون در کشور های: ایران، ترکیه، عراق، سوریـه،
ارمنستان ولبنان پراگنده هستند.حداقل تقسیم کردهای امپراتوری عثمانی در سه کشور ایران، ترکیه و عراق در پایان جنگ اول جهانی؛ محصول کارگزاری"سر وینستون چرـ چیل" بود که از طریـق کنفرانس های قاهره، سان رمو و سِور؛ این ملت واحد را با ساطور استعماری اش تجزیه کرد. یکی از قبایل کرد؛ قبیله ی بارزانی از کردهای عراق است که بین سال های 1930 ـ 1940 بر ضد دولت عراق شوریدند. ملا مصطفی و یارانش پس از مهاجرت در سال های 1946 ـ 1958 در شوروی ماندند و با کودتـای عبدالکریم قاسم به عراق بازگشتند. رژیم شاه از کرد های عراق بـویـژه مصطفی بارزانی حمایت می کرد. رژیم خمینی نیز در کنار قساوت و سرکوب کرد های ایران؛ به حمایه ی خود از کرد های عراق ادامه میداد.
 بلوچ های سیستان و بلوچستان و اقلیت های قومی دیگر نیز شرایط بهتر از کرد ها نداشته اند. بـرخورد رژیم ولایت فقیه نسبت به اقلیت عرب زبان بویژه در خوزستان همانند کارنـامه ی آن در بـرابـر بـلـوچ ها و کرد ها می باشد. رژیـم که داعیه ی اعراب فلسطین ولبنان را مربوط به خود میداند مناطق سکونت اقلیت عرب زبان را درعقب مانده ترین سطح اقتصادی و فرهنگی نگاه داشته؛ به جز فقر، مصایب و قربانی های جنگ و آینده ی فاجعه بار ناشی از مصایب صنایـع اتومی، ارمغان دیگری بـرای آنان نداشته است.
مسلماً نقش رژیم در خارج از کشور نیز ریشه در ماهیت ضد انسانی آن دارد. چه این دولت استثنایی برخلاف عرف دیپلوماتیک از طریق سفارت های خود در سه عرصه کار می کند: شیعه سازی و شیعه بازی توسط سپاه، کار توسط "اطلاعات" که فرا تر از محدوده ی تشیع میرود و بخش وزارت خارجه ی آن که تروریسم دولتی ایرانی را نمایندگی می کند. چنانچه یکی از عرصه های جولان این دولت فلسطین است.
در فلسطین؛ با شکل گیری جنبش های آزادی خواهانه به ویژه از سال 1960 اخوان المسلمین رو در روی جنبش هـای آزادی بخش فلسطینی قرار گرفت تا آن ها را سمت و سوی اسلامی بدهد. نـزدیک ترین آماج دیـگر یـورش ایـن جنبش ارتجاعی؛ عـراق، سوریه، لیبی و مصر "جمال عبدالناصر"بود که بخاطر همآهنگی بـا بـرنـامـه های امریـکا و شرکای بنیادگرای عـرب و عـجـم آن نشانه گیری شده بـود. در سال های 1967 تا 1980 اسرائیل از بخشی از زباله های اخوان المسلمین؛ سازمان های افراطی اسلامی را ایجاد کرد. یکی از این اخوانی ها شیخ"احمد یاسین" بود که در سال1987 "سازمان حماس" را تأسیس کرد. شیخ یاسین را دولت"جمال ناصر" در سال 1965 دستگیر و زندانی کرده بـود. وی با اشغال مناطق غـزه و کرانـه ی بـاختری در سال 1967 تـوسط حمله ی نظامی اسرائیل آزاد گردید.
سازمان"یاسین" همانند باند آدمکش"حزب الله"لبنان که تحت رهبری حسن"نصرالله" قرار دارد از شرکای اساسی در معاملات منطقـوی حـاکمیت آخونـدی ایـران است که بمثابه یک افزار جنـایـات دولت اسرائیل؛ فصل مشترک و یـکی از حلقه های وصلت اسلام ایرانی و صهیونیسم جهانی را تشکیل می دهند.
هکذا اکثریت کارمندان قونسولگری ایران در شهر مزار یعنی آقایون: حیدرعلی باقری، رشید پاریافلاح، کریم حیدریان،مجید نوری نیارکی، محمدعلی قیاسی،محمد ناصرناصری، ناصر ریگی، نورالله نوروزی و محمود صارمی تا ورود قشون همذات "طالب" شان در 17 اسد 1377 مشغول جاسوسی و خریدن قوماندان های آواره ی دولت ربانی بودند که ظاهراً آن را به رسمیت هم می شناختند.
اگر چه سرشت حکومت آخوندی ایـران بمثابه اولین و پر برکت ترین پـروژه ی "دولت اسلامی سازی" حکام کاخ سفید باید همین گونه باشد. اما کثیف تـر از آن سر دسته های بـانـد های مزدور آنـان در کشور ما هستند. چه نه ایـن همه بربریت رژیم آخوندی ایران در برابر هم تباران شان وجدان آنها را تـکان داد که هم در عید کشته شدند و هم در عزاداری نه فجایع ضد بشری جـاری در مسلخ های اردوگاه ها و کشتار گاه های صحرایی و کانتینری رژیم خاطر شان را آزرد و نـه بخاطر اخراج اجبـاری آوارگان افغان خمی به ابرو آوردند. حال بـه وضاحت معلوم است کـه ایـن مشتی جـاسوس و مزدور دولت ایران چقدر نفهم، بی رحم و بی آزرم اند.
از اینهم تأسفبار تر وضعیت"روشنفکران مترقی" ایرانی است که خود را با"ایسم"های
مذهب گونه ای به مقوله ی من در آوردی "چپ انـقلابی" آویخته و در مقام نمایندگان رادیکال طبقه ی کارگر جا خوش کرده اند. اما نه خود را می شناسند و نـه هم تا کنون فهمیده اند که در کشور شان چه اتفاق افتاده است. آنان با انقلاب خواندن و مداحی نمایشات بـهمن 1357 هم در قربانی شدن رفقای خود مسئول انـد و هم با ایجاد مغالطه و استقبال از یک فاجعه ی تاریخی مردم را به بیراهه سوق داده و فرجام ایـن نفهمی نا بخشودنی؛ طولانی شدن عمر نکبت بار رژیم مزور ایران می باشد.
جمعی از این نوابـغ هم اخیراً بین سیاست های داخلی وخارجی رژیم تناقض کشف کرده اند! به نظر آنان رژیم سرکوبـگر و بربرمنش در داخل کشور؛ در خارج ضد امپریالیسم بـوده ملت های محکوم و جنبش های آزادی بخش را کمک و حمایت می کند. به نـظر ایشان دفاع از سازمان تـروریستی حماس بـه رهبری شیخ احمد یاسین یا بانـد آدمکش "حزب الله" لبنان به رهبری حسن نصر الله؛ به معنی دفاع از مردم فلسطین و لبنان می باشد.
همچنان حضور سپاه پاسداران در سوریه نیز گویا پشتیبانی از دولت سوریه و مبارزه برضد داعش و امریکا می باشد. در حالی که نقش ایران با خنجر زدن از عقب؛بیشتر از اسرائیل برای مقاومت ملت سوریه زهرآگین و جنایتبار است. همان گونه که حماس و حزب الله طبق نیاز و سفارش اسرائیلی ها شلیک می کنند، سپاه نیز تجاوز آشکار و بمباردمان صهیونیست ها را بر سوریه زمینه سازی و توجیه می کند؛ حال آنکه برای دولت ایران، خود اسرائیل نزدیکتر از سوریه و لبنان است.
همان گونه که صهیونیست های اسرائیل هرکشوری را که در آن چند فامیل یهودزندگی کند سرزمین خود حساب کرده و در لیست مناطق مورد اشغال خود می گیرند؛ رژیم اسلامی ایران نیز هر کشوری را که جمع بخت بـرگشته ای از مردم آن به زبان فارسی تکلم کرده یا مذهب شیعی داشته باشند؛ملکیت خود حساب کرده و با عِرق زبانی و مذهبی در آن ها آتش جنگ دایمی را افروخته و پیوسته بر آن نفت می پاشد.
اما در حالیکه آغوش دولت اسلامی ایران بروی خطرناک ترین باندهای تـروریستی و سر دسته های آنها مانند القیاده، داعش، طالبان، فاطمیون وغیره باز بوده در صورت لزوم با آموزش، تسلیح،برنامه ریزی و سوق و اداره ی آنان خدمات ارائه می دارند؛ هر گاه متوجه شوند که کسی از آنان مانند "ملا اختر منصور" با مقامات روسی رابـطه بـرقرار می کند وی را به مصداق همان شعار "نـه شرقی" و در هم آهنگی با آدم کشان امریکایی، ترور می کنند.
نتیجه گیری
مهاجرت چه به شکل گریز از ناملایمات طبیعی یا فرار از استبداد، تجاوز و جنگ ویا هم بنابر افزایش فاصله بین سطح زندگی کشورهای غنی و فقیر؛ ناشی از اراده و تمایل خود آوارگان نبوده بلکه برعوامل طبیعی یا نابرابری های اجتماعی بنا یافته است که پی آمد ناگزیر مالکیت استثماری بر وسایل تولید می باشد. لذا برای پایان دادن به آن باید بهره کشی از انسان و هرنوع ستم اجتماعی نابود گردیده علوم،فنون و تکنالوژی از مهار و انحصار سرمایه داری رهایی یابد.
اگرچه مهاجرت مقاومتی منفی در برابر بهره کشی و چپاولگری سرمایه داری است؛اما حق پناهندگی با این تعریف که: "قربانیان جنگ، تجاوز و استبداد حق دارند مرز ها را زیرپا کرده و بجای امنی برای زندگی بروند"؛ یک نیاز توده های مردم است که قبل از آخوند و اسلام و قبل از کمیساریا و کنوانسیون سرمایه داری مطرح بوده وحتی با عوامل طبیعی آن تا بقای استثمار و استعمار ادامه خواهد یافت.
حال با توجه به مقاصد دکترین پناهنده سازی سرمایه داری جهانی اگر آن را بویژه نهاد های سیاسی مترقی کشور های میزبان با کار ایدئولوژیک مؤثر سازمان داده وبا ایجاد همآهنگی های سیاسی و عملیاتی سمت دهند؛ به یک فکتور مؤثر جهت درهم شکستن ثبات ظالمانه ی موجود و واژگون کردن حاکمیت سرمایه داری جهانی مبدل خواهدشد. هکذا ژست های جدیدمهاجر ناپذیری محصول یورش افسارگسیخته ی سرمایه داری نیز بنابر دلایل کاملأ مشهودی، دیر دوام نـکرده و چرنـدیـات "پناهندگان غیر قانونی"؛ خریداری نه خواهد داشت.
در ایران هم مشکل واقعی نه موجودیت دوملیون خارجی مقیم آن کشور است ونه راه حل آن جایگزین کردن چهار ملیون ایرانی آواره بجای آن ها می باشد. خلق ایـران آماج مصایب ناشی از موجودیت دولت قرون وسطایی ولایت فقیه متشکل از مشتی جلاد حیله گر، جانی و عامل سرمایه داری غرب به رهبری امریکا هستند که بنابر ضرورت های رقابت استعماری آنان با توطئه ی"سیا" بر این کشور تحمیل گردیده است. یـعنی طفیلی های روحانی ـ سرمایه دار ولایت فقیه که با کارگیری از مذهب و سنت های قرون وسطایی بـه صیقـل دادن حاکمیت های فرتوت و استبدادی اشتغال دارند نه بر اساس کدام ویژگی و نقش مترقی یا اراده ی مردم بلکه بنابر انگیزه ها و اهداف استعماری از باتلاق رقابت های جهانی آنان سر برآورده و بر ایران حاکم شدند.
اینها که با بنجل مذهب به مصاف بشریت میروند؛ با وعده ی بهشت عالمی را در جهنم جنگ، جنایت، بیکاری، فقر، تبعیض و استبداد شکنجه می کنند. در حالی که خود گاهی از توبـره می خورند،گاهی از آخور و از هیچ دستبردی هم روگردان نیستند،اگر گرسنه ای نـان بخواهد وی را مفسد فی الارض، محارب بـا خدا و ضد انقلاب خوانده کشتن وی را رسالت خود میدانند. چه به قول امام آنان: "این ملت بـرای شکم انقلاب نه کرده است".
 از اینرو باز پس گیری علی الاصول ریـفـورم های اجتماعی و اقتصادی اعطایی سلف تاجدار شان با مشروعیت دادن به هرنوع تبعیض و تشدید قانونی انواع ستم اجتماعی؛ جنسی، قـومی و دینی تحقق یـافـت. در نتیجه بساط ابتدائی تـریـن مزایـای تمدن بشری منحیث خطرات احتمالی برای بقای سلطه ی آخوندی برچیده شد. امری که با مسموم ساختن ذهن توده های مردم غرض کشاندن هر چه بیشتر فرزندان آنان به کشتار گاه های گوناگون آخوندی ادامه یافت.
  یکی از اهداف معمم ساختن سلطنت؛ به سطح کشیدن، شناسایی و قلع و قمع نیرو های آزادی خواه و مترقی درون جامعه حتی طرفداران روس وعمال رقبای دیگر غرب برای جلوگیری از پیدایش،رشد و اثرگذاری آنان بر پروسه های مخاطره آمیز منطقوی شبیه به تجارب پس از 26 سرطان 1352 و 7 ثور1357 در افغانستان بود.
رژیم که برای توسعه جویی واقعأ مرز نمی شناخت جنبش آزادی بخش کشور ما را نیز علاوه بر خنجر زدن از پشت با اشاعه ی اراجیف من در آوردی:"انقلاب اسلامی"، "جمهوری اسلامی"، "گرایش ملی مذهبی" و بـا اسلامیزه کـردن فـکری و سیاسی آن مسموم ساخت. آنان که گاهی باتقدیس عباء انبیا و مشایعت اولیا، زمانی هم با پوشش لسان، وارث "نژاد برتر" آریایی می شوند؛ از سنگرهای وسیع عملیاتی؛ از سینکیانگ تا بالکان به همه طرف، بر روی رقبای ابرقدرت امریکا و عمال آن ها آتش می گشایند. برعکس آنها هیچگونه خطری را در هیچ جائی از جهان متوجه منافع امریکا نکرده؛ همه پروژه های استعماری آنرا از کشمیرتا ترکستان چین، افغانستان، آسیای میانه، عراق، فلسطین، لبنان، قفقاز، بالکان و سراسر جهان نیابت می کنند.
 ولی حکومت آخوندی که نه در جنگ دست آورد مهمی داشت و نه در صلح امکان بقای خود را می بیند،نه در ایجاد محوری قوی برای اتحاد دول مزدور اسلامی غیرعرب مؤفق بوده،نه محور قدرتی برای دول همزبان خود شده است وعجالتأ روی خیزش های طبقاتی وملی هم حساب باز نمی کند،باوجود خلق امید کاذب اقتصادی برای روس ها؛ پس از تار و مار کردن عمال نظامی و ملکی آنها، نمد ریش را در برابر شمشیر"ک. گ. ب." نیز نامؤثر می یابد. با آنهم امریکایی ها به پاس ایفای نقش حیله گرانه ی شان وبا آن که خود نیز به پیروزی دست نیافته اند، به کام تلخ امام که جام"زهر صلح" را سر کشیده است؛ خون مردم افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، لیبیا و یمن را میریزد تا با امید به ثمر رسیدن بذر های تعبیه شده اش روح این شیاد را شاد سازند.
اما عمال رژیم که دیگر درهمه چیز تصویر پایان عمر و مرگ خود را می بینند از نیرنگ
های جدید تبلیغاتی بـادار خود نیز ترسیده و ارواح سر گردان آن ها بـر فراز نقشه ی خاورمیانه ی جدید هر شب گورستان خود را جستجو می کنند. در عین حال بخاطر کسب آمرزش؛ سید خندان "خاتمی" را به ملکوت فاشیست های مسیحی کاخ سفید جهت شفاعت می فرستند. درحالی که این بسیار آمرزنده تر خواهد بود که از اذیت، آزار و کشتار مردم اعم از آواره و ساکن دست بکشند و آنان را بگذارند تا با اراده ی خود راه نجات شان را از چنگال باند مزدور حاکم بر ایران در یابند.
آنچه که ضرورت نگارش مطالب فوق را ایجاد کرد فراتر از بربریت رژیم آخوندی ایران؛ توجه به عمق توطئه های جنایتبار سرمایه داری جهانی،آموختن درس های لازم و ایجاد پادزهر بـرای خنثی کردن آن می باشد. کاری که در آن به وقایع خونین این برهه ای از تاریخ منطقه پرداخته شده تا در روشنی یک درک درست و با باورمندی به ضرورت و اهمیت ایجاد نـهاد ها و تشکلات منطقوی توسط عناصر آزادی خواه و مبارز؛ برای پیکار واقعی و مشترک بـر ضد سرمایـه داری جهانی آماده و هم آهنگ شویم. هم چنان
مناطق حواشی مرزهای موجود که اغلباً محل زندگی اقلیت ها و مردمان محروم انـد بـه فصل مشترک ایـن نبرد عادلانه تبدیل کرده و با کشاندن جنگ بـه سراسر مناطق زیـر سیطره ی سرمایه داری جهانی پشت جبهه ای با همین گستردگی را ایجاد کنیم.
نه ایـن که بنابر استراتیژی و تاکتیک غیر علمی و در اثر استنباط نادرست از آنچه در پشت پرده ی حوادث سال1357 واقع شد؛ هر زمانی که گروهی از طبقه ی کارگر بـا مطالبات روزمره ی خویش به پـا خاستند با بـاور نـادرست سرنـگونی سلطه ی سرمایه داری با تظاهرات در باطلاق پوپولیسم؛ هوچیگری کشت کرده و یـأس درو کنیم. 
    اکتوبر سال 2006


روکرد ها:
ــ نفوذ دین براندیشه ملل شرق ـ نوشته: ا.ر. پولونسکایا،ا.د. لیتمان ـ ترجمه: مهیار
ــ بررسی احزاب بورژوازی ملی ایران در مقابله با جنبش کارگری و انقلابی (رسول مهربان)
ــ کتاب توسعه ـ نظریه های اجتماعی بخش ویژه "خاستگاه استبداد در ایران" ویراسته ی (جواد موسوی خوزستانی)
ــ سرمایداری دولتی و مسأله دولت ـ نوشته: (علی اکبر اکبری)
ــ جنگ و جنون جمهوری ها ـ نوشته: (سیاوش بشیری)
ــ قرارداد 1975 الجزایر "ایران ـ عراق" ـ به کوشش: سیاوش بشیری  
ــ جهانی شدن و جنگ ـ نوشته: (گلاودیاهایت و دیگران) ترجمه: لطفعلی سمینو
ــ مناسبات شوروی با افغانستان از همکاری تا اشغال نظامی ـ نوشته: (پییر میژ) ترجمه: داکتر سید اکبر بریالی 
ــ راپور مقدماتی پروژه دادخواهی افغانستان "جنایات دیروز دادخواهی امروز" اکتوبر 2004  
ــ طالبان ـ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدیدـ از(احمد رشید) ترجمه: اسدالله شفایی و صادق باقری
ــ افغانستان در آتش نفت تألیف خواجه بشیر احمد انصاری
ــ 11سپتامبرـ چرا راه را برای هواپیما ربایان باز گذاشتند؟ اثر:(پترفرانس) ترجمه: یاشارآدی باتمش 
ــ تبعیدی ها ـ چهار گفتارـ از عباس سماکار
ــ ترجمه هایی از نشریات شترن، شپیگل، نویه زوریخرسایتونگ و آمار سالانه ی بولدنسن آلمان از نشرات کاوه 
نشرات رادیویی:   
ــ برنامه فارسی رادیو صدای اسرائیل 
ــ برنامه فارسی رادیوصدای امریکا
ــ برنامه فارسی رادیو بی. بی. سی.
ــ برنامه فارسی رادیوی بین المللی فرانسه
  www. Cpiran.org سایت های انترنتی: 
www.iran-socialists.com    ــ
www. Sarbedaran.orgــ 

اخبار روز

12 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها