پیرامون پیروزی اخیر دونالدترمپ درانتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده ی امریکا و سیاست های کاری وی در چهارسال آینده، تحلیل ها و برداشتهای متنوع در جهان و حلقات سیاسیون افغانستان وجود دارد، اما من، برداشتم را در این مورد، بگونه ی بسیار فشرده چنین ابرازمیدارم: باید دونالد ترمپ را ازسه منظر مورد بررسی و داوری قراردهیم:
ازمنظرشخصی و خانواده گی
ازمنظراقدامات داخلی
وپالیسی ها و برنامه های جهانی
اول- ازمنظرشخصی وخانواده گی: وی بمثابه ی یک عنصرامریکایی الاصل، زاده ی یک خانواده ی تاجرپیشه ی ثروتمند و دارای افکارنژاد پرستانه ی امریکایی میباشد و فعالیتهای مربوط به سود وسرمایه را از پدر به ارث بُرده است. یعنی (ترمپ) بیشتریک تاجر است تا یک سیاستمدارحرفوی. چنانکه اجراآت و اقدامات دوران حاکمیت نخست وی روشن ساخت که مسایل سیاسی وجهانی را اولاً وعمدتاً ازدریچه ی مالی و یا همان سود و سرمایه مینگرد تا ازمجرای دات سیاسی ودپلوماسی. پس، میتوان دورنمای اقدامات چهارساله اش درکرسی امپراتوری امریکا را تا حدود زیادی حدس زد.
دوم) برنامه های کاری (ترمپ) درداخل جامعه ی امریکا: تجربه ی کاری دوره ی نخست ریاست جمهوری وی در امریکا نشان داد که وی بیشتر به مرکز می اندیشد تا به محیط. یا بعباره ی دیگر، میکوشد نسبت به هر موضوع دیگر، به موضوعات، مقتضیات واولویت های داخل امریکا بپردازد تا به مسایل بیرونی که به این حساب، احتمالاَ یک سلسله ریفورم های عمدتاً اقتصادی - اجتماعی را که به سود وضعیت مالی وروانی کشورش باشد، بمیدان کشد، ولو به زیان کشورهمسایه اش (کانادا) و یا هرکشور دیگری درجهان تمام شود. ترمپ جداً معتقد است که نباید سیل مهاجر "غیرقانونی" بویژه از مکسیکو وارد امریکا شوند. روی همین دلیل احتمالاً پروژه ی حصارکشی پُرهزینه ی چهار سال قبل را از سر گیرد و جریان ورود پناهنده را محدود سازد و ازمخارج و پرداخت های عظیم امریکا برای متحدینش جلوگیری بعمل آورد.
ازنظر سیاست خارجی باید گفت که ترمپ دردورۀ نخست حاکمیت خویش ثابت نمود که دربرابر رهبران جهان بی باک، در برابرچین وایران آشکارا دشمن و برای اسرائیل دوست صمیمیی بوده خواهان بقا ی حاکمیت صیهونیسم درخاور میانه خواهد بود. پس بایستی چنین حدس زد که اوضاع خاورمیانه و بخصوص معضله ی خونین فلسطین بازهم لاینحل باقی خواهد ماند، چه بسا که خونهای بیشتر نیز به زمین خواهد ریخت.
آنچه برای ما افغانها قابل دلچسبی بیشتراست تا بدانیم، اینست که رییس جمهور جدید امریکا در برابر معضلۀ افغانستان و حاکمیت گروه طلبان چه خواهد کرد؟
چیزی که برای درک درست این موضوع مهم است، اینست که ما باید اولا ً ذات و ماهیت اصلی سیستم سرمایه داری امریکا را بدانیم و این نکته را
نیز درک کنیم که آیا در این کشورپهناور و این ابرقدرت توانمند جهان، تنها رییس جمهوراست که تصامیم بزرگ جهانی را اتخاذ مینماید و یا دست های قوی، مرموز و قدرتمند تردیگری هم درعقب پرده قرار دارند؟
مادامکه این باریکی سیاسی و سیستماتیک ایالات متحده را شناختیم ، به آسانی خواهیم فهمید که آقای ترمپ یا هر رییس جمهور دیگری، چه نوع پالیسی و سیاستی را در قبال کشورهای جهان ومنطقه و بخصوص در مورد افغانستان قربانی شده اتخاذ خواهد نمود.
به منظوروضاحت بیشتر، باید گفت که اداره ی آقای ترمپ و پالیسی سازان دورۀ اول ریاست جمهوری وی بودند که برای نخستین باردر درازنای تاریخ سیاسی وجهانداری امریکا، با گروه طالیان که آنرا یک گروه نامنظم تروریستی، دشمن حقوق بشر و شدیداً عقبگرا می شمردند، بگونه ی موازی (مساویانه) بالای میز مذاکره نشسته و معامله ی سری و علنی ( رسمی وسیاسی ) ننگینی را انجام دادند.
همچنان همین آقای ترمپ بود که در دوره ی اول ریاست جمهوری اش، ضمن ایراد سخنرانی ها به کرات گفت که " جنگ ما در افغانستان بی فایده و عبث است، ما باید نیرو های مان را ازافغانستان خارج کنیم". این سخنان را زمانی میگفت که هنوز ازآقای (بایدن) و اداره ی آن درکاخ سفید خبری و اثری نبود.
این بدین معنا ست که پالیسی سازان اصلی امریکا قبلاً به این نتیجه و تصمیم رسیده بودند که عجالتاً افغانستان را باید ترک داده به جنگ اوکراین
علیه روسیه بپردازند و هرزمانیکه نیاز بود، به افغانستان برگردند.
روی همین دلایل است که آقای ترمپ درجریان مبارزات انتخاباتی اش بیشتر روی این نکته تکیه میکرد که " اگراو درقدرت باقی می ماند، برخلاف سیاست بایدن، لااقل میدان هوایی مهم بگرام را که به چین خیلی نزدیک است، با دوهزار و پنجصد نفرنیروی نظامی امریکا در افغانستان نگهمیداشت"
گفته میشود که طی مذاکرات دوهه میان خلیل زاد نماینده ی امریکا و گروه طالبان چنین فیصله و موافقه صورت گرفته است که طالبان درصورتی که درافغانستان حاکم ساخته شوند، وظیفه ی کمپنی بزرگ " بلک واتر" امریکایی را درجهت حفظ منافع امریکا انجام خواهند داد. این همان ماده یی است که تاکنون از انظار عامه پنهان نگهداشته شده است و روی همین تعهد سری است که امریکا درهرهفته، ملیونها دالرنقد به جانب طالبان تحویل میدهد.
مفهوم درونی این موضوع اینست که اگرمقام های امریکایی، قبلاً برای کمپنی بلک واتردرهرهفته صدها ملیون دالربخاطرپیشبرد مقاصد نظامی اش هزینه میکرد، اکنون درهرهفته تنها چهل ملیون دالربه مصر میرساند که بمراتب کمتر وباصرفه تر خواهد بود. منفعت دیگر این معامله برای امریکا اینست که افغانستان را بگونه ی (غیرمستقیم) تحت کنترول داشته باشد و دیگرهیچ سرباز یا افسرامریکایی کشته نشود.
امریکا درعین حال چنین سنجیده و هنوز هم می سنجد که رخنه کردن به قلب دوکشور چین و روسیه و نیز در قلمرو کشورهای پُرانرژی آسیای
میانه توسط گروه مسلح، متحجر و اسلام پناه طالبان به مراتب ساده ترخواهد بود تا اتخاذ راهکار های دیگر.
هرچند هوا و فضای سیاسی ورقابتی درآسیا، پس از خروج نیرو های امریکایی ازافغانستان و مغایرتصورات حاکمان کاخ سفید متحول شد و قدرتهای نو ظهورآسیایی (چین، روسیه و ایران و هند) با یک رویکرد جدید و تاکتیک و تبارز(آشکار و پنهان) میخواهند جلو برگشت امریکا به افغانستان یا منطقه را بگیرند، ولی با آنهم جانب امریکا تحت رهبری آقای ترمپ ازهیچ نوع تلاش متقابله دراین میدان دریغ نخواهد.
اینجاست که از یکطرف، معضله ی افغانستان پیچیده تر و خونین تر از قبل خواهد شد و از سوی دیگر، ترمپ بحیث رییس جمهور جدید امریکا، هرگزنمیتواند تصامیم از قبل اتخاذ شده ی اصل قدرت پشت پرده دراین کشور را بشکند. یا بعباره ی دیگر، ترمپ نیز نمیخواهد و یا نمیتواند یک قدم از این بازی عمدتاً دو جانبه درمنطقه، قدم عقب گذارد. شاید بتواند به نحوی، ازروش " کیله و چماق " دربرابر گروه طالبان استفاده بعمل آورد. ولی این روش هرگز نمیتواند حلال مشکلات مردم مظلوم افغانستان باشد. (پایان)