( آن کس که آزادی را جز به خاطر خود آزادی می خواهد برای بندگی ساخته شده است ۰ « آلکسی دو توکویل » )در این جستار به رابطهٔ جناب مارکس با همسرش بانو ژنی می پردازم و نمونهٔ از نامه های بسیار زیبا و عاشقانهٔ او را می آورم۰مارکس نه تنها یک متفکر و نظریه پرداز درجه یک بوده و نه تنها یک انقلابی به معنای ژرف
آن نیز بوده ؛ بلکه یک انسان فوق العاده و یک شوهر و پدر فوق العاده مهربان و آزاده نیز بوده است۰نامه ها و اشعار عاشقانهٔ مارکس در اوج صداقت است و بسیار بسیار اندکند اندیشمندان و فیلسوفانی که در گذشته مانند مارکس طرفدار حقوق برابر و آزادی انتخاب زنان بوده باشند۰وقتی من تعدادی از نامه ها و اشعار مارکس را خواندم و احساس پاک و انسانی که در آنها مشاهده نمودم ؛ ارزش و حرمت مارکس نزدم ده چندان شد۰زیرا خرد ؛ عقل و دانش انسان همه چیز نمی باشند بلکه احساسات پاک قلبی و انسانی نسبت به همنوع و تمام موجودات بخشی بسیار مهم و با ارزش انسانیت انسان شمرده می شوند که مارکس در حد اعلا از آن بر خوردار بوده است۰ازدواج مارکس با خانم ژنی سی و هشت سال دوام داشت۰دورهٔ تأهل مارکس آمیخته ای بود از فصل های فقر و تنگدستی مالی و مشقت های طاقت فرسا با سال هایی پر از نعمت و محبت های انسانی۰ژنی که شوهر خود را نه فقط دوست می داشت ؛ بلکه او را می پرستید ؛ و در ضمن حسادت شدیدی نسبت به او داشت۰فداکاری های در موفقیت شوهرش می نمود که برای زن های دیگر فهم آن دشوار بود۰همگامی ژنی با فعالیت های سیاسی شوهرش و پذیرش درست بودن و صحت افکار اجتماعی مارکس به منتها درجه کمال بود و ژنی هرگز کوچک ترین شکی در بارهٔ صحت کارهای مارکس به خود راه نمی داد۰ژنی در همه جا و همه چیز با شوهرش هم فکر و هم رأی و هم قدم بود۰گرچه سطح تحصیلات ژنی از مارکس صدها بار پایین تر بود اما شدت عشق و علاقهٔ او نسبت به مارکس کمبودهای او را جبران می نمود۰در عین حال باید گفت که ژنی از لحاظ فهم و ادراک و خوش فهم بودن و هوش و زیرکی طبیعی در ردیف مارکس بوده است۰در سخت ترین مواقعی که فقر و تنگدستی به راستی خانوادهٔ مارکس را بر لب پرتگاه انهدام کشیده بود ؛ ژنی با کمک خانم لن شن « خانمی که در کنار همسر مارکس به امور خانه می پرداخت و از یک خدمت گذار به یک عضو آن تبدیل شده بود » و ژنی با ایثار و از خود گذشتگی فراوان توانست خانواده اش را از هم پاشیدگی نجات بدهد۰ژنی با عشق بی انتهای خود به مارکس و حمایت بی دریغ از اندیشه هایش توانست روحیه اش را تقویت نماید و او را در انجام کارها و تصمیم هایش نیرو و استواری ببخشد۰سیزده سال پس از ازدواج مارکس هنوز قادر بود نامهٔ عاشقانه ای آن گونه که معمولن از قلم جوانان عاشق نگاشته می شود به زن چهل و دو سالهٔ خودش بنویسد۰نامهٔ زیر در تاریخ ۲۱ ژوئن 1856 ؛ موقعی که مارکس برای گذراندن آخر هفته به شهر منچستر به دیدن دوستش انگلس رفته بود نوشته شده است: مارکس در این نامه می نویسد : ( عزیز قلبم : دارم دوباره نامه می نویسم ۰زیرا تنها هستم ؛ و دیگر این که برای من بسی دشوار است در موقعی که با اشکالی رو به رو هستم تو در کنارم نباشی و نتوانم آن موضوع را مستیقمأ با تو در میان بگذارم۰تا تو بشنوی و به آن پاسخ بگویی ! عکسی را که از تو در نزدم دارم ؛ گرچه صورت تو را آن چنان که در قلب خود دارم نشان نمی دهد ؛ معهذا مرا تسکین می بخشد ! من حالا متوجه می شوم که چرا مردم به عکس « سیاه مریم » یا « مریم سیاه » را که زشت ترین تصویری است که از مادر مسیح نقش شده است ؛ ستایش می کنند ، تصور نمی کنم که آن عکس سیاه مریم هرگز با این عمق و حرارت که من به عکس تو نگاه میکنم « و آن را می بوسم » مورد دید واقع شده باشد ! و یا با این حرارت بوسیده شده باشد ! گرچه این عکس تو هرگز آن صورت زیبا ؛ لطیف و قابل بوسیدن تو را درست نشان نمی دهد ؛ و یا آن شیرینی صورت را ؛ من تو را در مقابل خودم می بینم ؛ من تو را روی دست های خودم می برم ؛ و سر تا پای تو را می بوسم ؛ من در مقابل تو زانو زده ام ؛ و ناله کنان می گویم : خانم ؛ من تو را دوست دارم ۰ )سپس مارکس در این نامه ادامه می دهد که چگونه دوری از ژنی هر چه بیشتر برای تو مسلم می دارد که تا چه اندازه او را دوست دارد ؛ و تا چه درجه بر زندگانی او که یک مرد است حکومت می کند — و در آخر نامه را بدین طریق خاتمه می دهد ۰( البته هزاران زن در دنیا وجود دارند ؛ و بعضی از آنها هم حقیقتأ بسیار زیبا هستند ؛ اما کجا امکان دارد که من زنی را بیابم که صورت زیبا ؛ و تبسم های شیرین و سحر آمیز زن خودم را داشته باشد ! صورتی که هر نگاه به آن شیرین ترین دقایق عمر مرا به خاطرم می آورد ! هنگام بزرگترین درد ها ؛ و گران ترین از دست رفته ها ؛ نگاه به صورت تو دردها را از بین می برد ؛ و از دست رفته را به من باز می گرداند — وقتی من درد دارم ؛ نازنین تو را می بوسم و دردم از بین می رود ! هنگامی که در آغوش تو هستم ؛ هر گاه که تو را می بوسم ؛ قوانین برهمن ها ؛ فیثاغورث ؛ و وعدهٔ ظهور مسیح را به خودشان می بخشم ۰ ) مارکس تقریبأ هفت سال بعد نامهٔ به همین مضمون برای همسرش ژنی نوشت ۰مادر مارکس ساعت چهار بعد از ظهر روز بیستم نوامبر سال 1863 فوت کرده بود۰ مارکس یک هفته بعد به شهر « تری ار » زادگاه خودش رفت تا از وضع ارثی که ممکن بود که مادرش برای او گذارده باشد اطلاع حاصل نماید۰مارکس به عوض این که به منزل خواهرش « امیلی کن رادی » و یا به خانه یکی دیگر از اقوامش برود ؛ در مهمانخانه ای هوتل وندیگ اتاق گرفت۰چنان که خود مارکس می نگارد ؛ مرگ مادرش در او تأثیری زیادی نداشت « شاید به این دلیل از مرگ مادر اش زیاد غافلگیر نشد که مارکس از بیماری مادرش مطلع بود و می دانست که دیری زنده نخواهد ماند و آمادگی شنیدن خبر مرگش را داشت » ؛ اما دیدن مجدد شهر تری ار که محل تولد او و ژنی بود بسیار او را تکان داد و تمامی خاطرات گذشتهٔ او و به ویژه آنچه مربوط به روزهای نخست عشقبازی او با ژنی بود جلوی چشمان او ظاهر گردید — مارکس هر روز به زیارت خانهٔ قدیمی « فن وستفالن » که سال ها ژنی را مانند یک قطعه جواهر گرانبها در میان خودش حفظ کرده بود می رفت۰مارکس تا یک هفته بعد برای خانواده اش در لندن نامه نفرستاد ؛ اما وقتی روز پانزدهم دسامبر سال 1863 یعنی سالگرد روز ازدواج او با ژنی پیش آمد نامه ای نوشت و با این که بیست و یک سال از ازدواج او با ژنی گذشته بود عنوان این نامه « ای عزیز ترین موجود در قلب من » بود ! گویی که یک هفته است که با او ازدواج نموده است۰و در یک موقع دیگر هنگامی که ژنی به مسافرت رفته بود مارکس در نامهٔ « تاریخ ۸ اوت 1856 » به همسرش نوشت : ( ای عزیز شیرین ؛ نازنین ؛ بی همتای قلب من ؛ اشتیاق دیدن تو « و فرزندان » غیر قابل تحمل شده است۰)البته ژنی هم به نوبهٔ خود به همین درجه به احساسات شوهرش پاسخ می داد۰ژنی از صمیم قلب عاشق مارکس بود و به وجود او افتخار می کرد۰ژنی در حقیقت چنان که روزی به جوزف ویدا مایر گفته بود ؛ خودش را در زمرهٔ برگزیده ترین و خوشبخت ترین زنان جهان می شمرد که « جایش در کنار مردی که بسیار عزیز و دوست می داشت قرار دارد۰» و مارکس را سرچشمهٔ حیات خود می دانست۰در اوایل زندگی آنها در لندن ژنی به سمت یک منشی به شوهرش کمک می نمود و ایامی را که از روی نوشته های او رونوشت بر می داشت « بهترین روزهای زندگی » خود می شمرد۰پس از آن که ژنی در سال 1881 به علت مبتلا شدن به سرطان در گذشت ؛ مارکس هم تقریبأ با او مرد — مارکس فقط پانزده ماه پس از فوت ژنی زنده ماند۰ بیشتر فیلسوفانی که نسبت به زنان دیدگاه های نامنصفانه و غیر واقع بینانه ای داشتند نه ازدواج کرده بودند و نه فرزندان دختر داشتند ؛ اما جناب کارل مارکس هم عاشقانه ازدواج نموده بود و هم فرزندان دختر داشته ؛ بنابر این بسیار واقع بینانه تر و معقول تر و عاطفی تر و منصفانه تر نسبت به زنان اظهار نظر می نموده و به زنان ارج می نهاده است ۰ به همین دلیل مارکس میزان پیشرفت و متمدن بودن یک جامعه را به درستی برخورد آن جامعه نسبت به زنان و آزادی و رهایی زنان می دانست۰ ( زیرکانهترین راه برای تسلط بر هر جامعهای تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است ، زیرا زنان اسیر هرگز قادر نخواهند بود انسانهایی آگاه و آزادیخواه پرورش دهند! سیمون دوبوار )