جنگ سوریه؛ رقابت قدرت‌ها در تقسیم کیک ژئوپلیتیک خاورمیانه

جنگ سوریه، به‌عنوان یکی از طولانی‌ترین و پیچیده‌ترین بحران‌های معاصر، از سال ۲۰۱۱ به صحنه‌ای برای رقابت‌های ژئوپلیتیکی و منازعات ایدئولوژیک تبدیل شده است. این جنگ نه‌تنها ساختار سیاسی و اجتماعی سوریه را دگرگون کرده، بلکه توازن قدرت در خاورمیانه و حتی فراتر از آن را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.

در این میدان، کشورهای منطقه‌ای و قدرت‌های جهانی، هر یک با اهداف استراتژیک و گاه متناقض، به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم در این بحران مداخله کرده و می‌کنند.
این کشورها، همچون بازیگرانی در یک نمایشنامه بزرگ، هر کدام در تلاش بوده‌اند سهم بیشتری از این "کیک سیاسی" را به خود اختصاص دهند. برخی با حمایت از نیروهای معارض، برخی با حضور نظامی و برخی دیگر با بهره‌گیری از ابزارهای دیپلماتیک، سعی کرده‌اند جایگاه خود را در معادلات قدرت منطقه‌ای تثبیت کنند.
مداخله این بازیگران، جنگ سوریه را از یک بحران داخلی به یک مناقشه بین‌المللی بدل کرده است؛ جایی که اهداف ملی، منطقه‌ای و جهانی در هم تنیده شده و سرنوشت کشورها و مردمان متعددی را به یکدیگر گره زده است. جنگ سوریه، نمادی از تحولات ژئوپلیتیکی نوظهور در خاورمیانه است؛ تحولی که تاریخ منطقه را دگرگون کرده و پرسش‌های عمیقی درباره آینده سیاسی و امنیتی آن برجای گذاشته است. در این متن، به بررسی علمی و جامع برندگان و بازندگان خارجی این جنگ می‌پردازم.
برندگان
۱. ترکیه
ترکیه با مرز طولانی و مشترک با سوریه، در یک موقعیت استراتژیک حساس قرار دارد که تحولات سوریه برای آن نه تنها تهدیدهایی به همراه دارد بلکه فرصت‌هایی برای تقویت نفوذ منطقه‌ای و منافع امنیتی‌اش نیز فراهم می‌کند. از آغاز بحران سوریه در سال 2011، ترکیه تلاش کرده است تا گروه‌های وابسته به خود را در سوریه تقویت کرده و در نتیجه منافع ملی خود را در این کشور به‌ویژه در شمال سوریه تأمین کند. در این راستا، آنکارا همواره تمایل به برقراری حکومتی سنی‌مذهب در سوریه داشته و در تلاش است تا تأثیرات گروه‌های سنی مانند «هیئت تحریر الشام» را تقویت کند. این گروه در با حمایت ترکیه توانست توازن قوا را در برابر حکومت بشار اسد تغییر دهد و در نهایت، موجب سقوط قدرت رژیم اسد در سوریه شود. به دنبال این تحولات، ترکیه سفارت خود را پس از 12 سال از بسته شدن، در دمشق مجدداً باز کرد که نشان از تغییرات استراتژیک در سیاست خارجی آنکارا دارد.
در کنار تلاش‌های ترکیه برای تقویت نیروهای سنی‌مذهب، این کشور به شدت نگران نفوذ کردها در شمال سوریه است. ترکیه گروه‌های کردی نظیر YPG و PKK را تهدیدی جدی برای امنیت خود می‌بیند و به‌طور مداوم عملیات‌های نظامی علیه این گروه‌ها انجام می‌دهد. ترکیه این گروه‌ها را به‌عنوان ابزارهایی برای تضعیف تمامیت ارضی خود می‌بیند که ممکن است در بلندمدت به جدایی‌طلبی و تهدیدات بیشتری منجر شود. به همین دلیل، آنکارا در طی سال‌ها، با استفاده از بمباران‌ها و عملیات‌های نظامی گسترده علیه نیروهای کردی، در تلاش بوده است تا این تهدید را از بین ببرد. با توجه به تحولات اخیر در سوریه و رشد قدرت هیئت تحریر الشام در دمشق، ترکیه در نظر دارد که بیشتر از گذشته در مسائل داخلی سوریه دخالت کند تا از این طریق بتواند گروه‌های وفادار به خود را تقویت کرده و منافع خود را گسترش دهد. این روند نشان‌دهنده سیاست‌های فعال و در بعضی موارد تهاجمی ترکیه در سوریه است که می‌تواند عواقب گسترده‌تری برای منطقه و روابط بین‌المللی ترکیه به‌دنبال داشته باشد.
۲. اسرائیل
دولت سوریه تحت مدیریت خاندان اسد، که به کمک نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران توانست در برابر موج گسترده مخالفان داخلی و خارجی مقاومت کند، همواره تهدیدی استراتژیک برای اسرائیل به‌شمار می‌رفت. سوریه به‌عنوان پل ارتباطی ایران با گروه‌های نیابتی چون حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی، نقش حیاتی در ترانزیت اسلحه و پشتیبانی لجستیکی ایفا می‌کرد. این کشور به نوعی «فیلتر تنفسی» برای شبکه نیابتی ایران در منطقه محسوب می‌شد و هرگونه اختلال در این نقش، به‌طور مستقیم منافع امنیتی اسرائیل را تأمین می‌کرد. به همین دلیل، اسرائیل همواره با دیده نگرانی به قدرت گرفتن این شبکه نگاه کرده و در تلاش بوده تا از طریق سیاست‌های تهاجمی، این تهدید را خنثی کند.
اسرائیل در مواجهه با دولت اسد، بین دو سناریو قرار داشت: نخست، ادامه وجود دولتی قدرتمند که به عنوان پایگاه استراتژیک ایران در منطقه عمل کند؛ و دوم، جایگزینی این دولت با نظامی دیگر که هرچند ممکن است بنیادگرا باشد اما ارتباط استراتژیکی با جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد. اسرائیل در نهایت گزینه دوم را برگزید، چرا که سقوط دولت اسد می‌توانست ساختار نظامی و امنیتی این کشور را تضعیف کرده و از نقش آن به‌عنوان پل ارتباطی ایران بکاهد. بعد از سقوط دولت اسد تاکنون، اسرائیل با انجام بیش از 500 حمله هوایی به اهداف نظامی در سوریه، تلاش کرده است تا زیرساخت‌های نظامی این کشور را نابود کند و توانایی آن را برای تهدید منافع اسرائیل به حداقل برساند. اسرائیل در این استراتژی نه تنها به عملیات هوایی بسنده نکرده، بلکه با پیشروی در عمق خاک سوریه تا حدود 25 کیلومتر، بخش‌های عمده بلندی‌های جولان و نقاط استراتژیک نظیر کوه جبل الشیخ را به تصرف خود درآورده است. این مناطق، به دلیل موقعیت جغرافیایی و ارتفاعات استراتژیک، تسلط بر مناطق گسترده‌ای از سوریه، به‌ویژه پایتخت آن، دمشق را امکان‌پذیر می‌سازند. با این تصرفات، اسرائیل توانسته است نوعی «کنترل از راه دور» بر فعالیت‌های نظامی و جابه‌جایی‌های لجستیکی در سوریه اعمال کند. اسرائیل به دنبال آن است که دولتی ضعیف و فاقد توان نظامی در سوریه شکل بگیرد؛ دولتی که قادر به تهدید مستقیم اسرائیل نباشد. این استراتژی، هرچند در کوتاه‌مدت به کاهش تهدیدات امنیتی منجر شده، اما در بلندمدت می‌تواند به بی‌ثباتی بیشتر در منطقه و ظهور گروه‌های جدید و غیرقابل پیش‌بینی منجر شود که ممکن است تهدیدی متفاوت برای اسرائیل و سایر بازیگران منطقه‌ای باشند.
۳. ایالات متحده آمریکا
ایالات متحده آمریکا در سال‌های اخیر با بهره‌گیری از رویکردی هدفمند و حضور نظامی محدود، توانسته بود به اهداف استراتژیک خود در سوریه دست یابد. یکی از مهم‌ترین این اهداف، مقابله با گسترش نفوذ داعش از طریق حمایت از نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) بود. اما این تنها بخشی از سیاست کلی آمریکا در سوریه است. وجود دولت بشار اسد، که مورد حمایت مستقیم ایران و روسیه قرار داشت، برای واشنگتن غیرقابل‌قبول تلقی می شد. از این رو، ایالات متحده به دنبال تقویت یا پشتیبانی غیرمستقیم از نیروها و گروه‌هایی است که بتوانند توازن قدرت را به زیان دولت اسد تغییر دهند،بود. در این میان، ترجیح آمریکا از گروه‌هایی مانند هیئت تحریر الشام (با رهبری ابومحمد جولانی) نسبت به اسد نشان‌دهنده استراتژی بلندمدت آن برای تضعیف نفوذ محور تهران-مسکو در منطقه است.
از سوی دیگر، سیاست آمریکا در سوریه با اهداف استراتژیک اسرائیل هماهنگی عمیقی دارد. هر دو کشور دولت اسد را به‌عنوان پل ارتباطی کلیدی ایران با گروه‌های نیابتی مانند حزب‌الله و حماس می‌دانست و در تلاش بودند تا این پل را تخریب کنند. این همسویی به‌ویژه در حملات هوایی مکرر اسرائیل به پایگاه‌های نظامی و لجستیکی وابسته به ایران در سوریه نمود پیدا کرده بود. در نتیجه، سیاست واشنگتن در سوریه نه‌تنها بخشی از یک استراتژی ضدتروریسم، بلکه بخشی از رقابت منطقه‌ای گسترده‌تر برای کاهش نفوذ ایران و روسیه و تضمین امنیت متحدان خود، به‌ویژه اسرائیل، محسوب می‌شود.
۴. کشورهای عربی
برخی کشورهای عربی، به‌ویژه عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی، با حمایت مالی، سیاسی و نظامی از گروه‌های معارض در سوریه، به دنبال کاهش نفوذ ایران و تغییر موازنه قدرت به نفع خود در این کشور بودند. این دولت‌ها، که اکثراً سنی‌مذهب هستند، از حکومت بشار اسد به‌عنوان یک دولت اقلیت علوی که از حمایت گسترده ایران و حزب‌الله لبنان برخوردار است، احساس تهدید می‌کردند و تلاش داشتند شرایط را برای شکل‌گیری حکومتی با اکثریت سنی در سوریه فراهم کنند. از دیدگاه آنها، روی کار آمدن یک دولت سنی‌مذهب می‌توانست نه‌تنها نفوذ ایران را در سوریه کاهش دهد، بلکه محور سنی در منطقه را نیز تقویت کند. قدرت گیری هیئت تحریر الشام و سقوط اسد نتایج دلخواه این کشورها بودند که به اهداف خود رسیدند. 
بازندگان
۱. ایران
ایران در سیاست خارجی خود برای پیشبرد اهداف منطقه‌ای و تهدید کشورهای همسایه، از چهار ابزار کلیدی بهره می گرفت: گروه‌های نیابتی مانند حماس، حزب‌الله لبنان، جهاد اسلامی، دولت بشار اسد، حوثی‌ها، حشد شعبی، فاطمیون و زینبیون؛ برنامه هسته‌ای؛ برنامه پهپادی؛ و سیستم موشکی پیشرفته. اما این استراتژی در یک سال‌ اخیر با چالش‌های جدی مواجه شده است. به‌ویژه، اسرائیل در یکی از حملات نظامی خود موفق شد برنامه پهپادی ایران را هدف قرار داده و بخش بزرگی از زیرساخت‌های آن را مختل کند. همچنین، کشتن تصمیم‌گیرندگان کلیدی گروه‌هایی مانند حماس و جهاد اسلامی و حزب‌الله نشان‌دهنده تلاش‌های مستمر اسرائیل برای تضعیف نفوذ منطقه‌ای ایران است.
دمشق به‌عنوان قرارگاه سیاست خارجی ایران در خاورمیانه نقش حیاتی داشت و ایران با صرف حدود ۵۰ میلیارد دلار برای حفظ حکومت بشار اسد، این کشور را به محور استراتژیک خود در منطقه تبدیل کرده بود. از طریق خطوط هوایی ایران‌ایر و ماهان، تسلیحات نظامی به‌صورت قاچاق به میدان هوایی  حلب و لاذقیه منتقل می‌شد و از آنجا به گروه‌های نیابتی ایران مانند حماس، جهاد اسلامی و حزب‌الله لبنان ارسال می‌گردید. این تسلیحات، علاوه بر هدف قرار دادن اسرائیل، برای تقویت نفوذ ایران در کرانه باختری و مداخله در اردن نیز استفاده می‌شد. شکست‌های اخیر ایران، به‌ویژه پس از حمله حماس در ۷ اکتبر و تحولات متعاقب آن، این شبکه نیابتی را به‌شدت تضعیف کرده است.
تأثیر این شکست‌ها بر اقتصاد ایران نیز به‌وضوح قابل مشاهده است. ارزش ریال ایران که پیش از اکتبر ۲۰۲۳ در محدوده ۴۰ تا ۴۵ هزار تومان در برابر دلار بود، پس از کاهش نفوذ منطقه‌ای ایران و نابودی بخشی از شبکه نیابتی‌اش، به ۷۶ هزار تومان در برابر دلار سقوط کرده است. این افت اقتصادی، فشار شدیدی بر مردم ایران وارد کرده و نشان‌دهنده بهای سنگینی است که جامعه ایران به دلیل سیاست‌های خارجی پرهزینه و شکست‌خورده کشور خود می‌پردازد.
۲. روسیه
روسیه با مداخله نظامی گسترده در سوریه و حمایت از دولت بشار اسد، به‌دنبال تثبیت نفوذ خود در خاورمیانه و نمایش قدرت خود در سطح جهانی بود. از آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱، مسکو با استقرار نیروی هوایی و پایگاه‌های نظامی، به متحد اصلی دولت اسد تبدیل شد. این مداخله نظامی نه تنها بقای حکومت اسد را تضمین کرد، بلکه به روسیه اجازه داد نقش کلیدی در بازتعریف معادلات ژئوپلیتیک خاورمیانه ایفا کند. اما این دستاوردها هزینه‌های اقتصادی و دیپلماتیک قابل توجهی برای روسیه به همراه داشت. 
با این حال، سقوط سریع و غیرمنتظره دولت اسد تأثیرات شدیدی بر استراتژی منطقه‌ای روسیه داشت. این سقوط نه تنها هزینه‌های روسیه را چندین برابر کرد، بلکه پایگاه‌های نظامی این کشور را نیز به خطر انداخت و مسکو مجبور به برچیدن آنها شد. این تحولات جایگاه بین‌المللی روسیه را نیز تحت تأثیر قرار داد، زیرا سقوط متحد استراتژیک این کشور در خاورمیانه، به اعتبار و توانایی مسکو در حفظ متحدان خود لطمه وارد کرد. در سطح بین‌المللی، شکست روسیه در حفظ دولت اسد نشان‌دهنده محدودیت‌های قدرت‌نمایی این کشور در خارج از مرزهای خود بود. این شکست همچنین فرصت‌هایی برای رقبا و منتقدان روسیه ایجاد کرد تا نفوذ و اعتبار مسکو را در معادلات جهانی زیر سؤال ببرند. 
نتیجه‌گیری
جنگ سوریه به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و طولانی‌ترین بحران‌های معاصر، تحولی گسترده در نظم ژئوپلیتیکی خاورمیانه ایجاد کرده است. این بحران به صحنه‌ای برای رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بدل شده که هر کدام در پی تثبیت نفوذ خود و تأمین منافع استراتژیکشان هستند. ترکیه، اسرائیل، و ایالات متحده به‌عنوان برندگان این جنگ، توانسته‌اند با استفاده از ابزارهای نظامی، سیاسی، و دیپلماتیک، نفوذ خود را گسترش داده و اهداف ژئوپلیتیکی خود را پیش ببرند. در مقابل، کشورهایی چون ایران با چالش‌های جدی مواجه شده‌اند، زیرا حمایت از دولت اسد و سرمایه‌گذاری در گروه‌های نیابتی، هزینه‌های سنگین سیاسی و اقتصادی برای این کشور به همراه داشته است. ایران و روسیه به‌عنوان بازیگران کلیدی در بحران سوریه، به‌احتمال زیاد در مواجهه با تحولات جدید، راهبردهای فعال‌تری اتخاذ خواهند کرد. این کشورها نه‌تنها از نقش خود عقب‌نشینی نخواهند کرد، بلکه با سازمان‌دهی مجدد گروه‌های نفوذی و تقویت شبکه‌های نیابتی، تلاش خواهند کرد تا نفوذ خود را در معادلات منطقه‌ای تثبیت کنند. ظهور و فعالیت این گروه‌ها می‌تواند به تشدید بحران سوریه و ایجاد پیامدهای پیچیده‌تر برای ثبات منطقه‌ای منجر شود. چنین تحرکاتی ممکن است نه‌تنها توازن قدرت را در خاورمیانه تحت تأثیر قرار دهد، بلکه باعث گسترش بی‌ثباتی و تعمیق درگیری‌ها در سطح منطقه شود.
در آینده، پیامدهای جنگ سوریه می‌تواند در سه حوزه کلیدی نمایان شود. نخست، بازتعریف مرزهای سیاسی و تغییر ساختارهای قدرت در منطقه که ممکن است به گسترش نفوذ برخی بازیگران و تضعیف دیگران منجر شود. دوم، پایداری بی‌ثباتی، ظهور گروه‌های شبه‌نظامی جدید، و تحولات در نظام‌های سیاسی کشورهای منطقه که به پیچیدگی بیشتر منازعات خواهد انجامید. سوم، تأثیرات جهانی و منطقه ای جنگ سوریه بر سیاست‌های منطقه ای کشورها، که نیازمند همکاری‌های بین‌المللی و بازنگری در استراتژی‌های مقابله با تروریسم و مدیریت بحران‌های منطقه‌ای است. 
بصیر عادل

اخبار روز

01 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها