(( من با کسانی که به تقدیر معتقدند همنظر نیستم. آنها آه وناله سر میدهند و مسئولیت همه چیز را از شانههای خود بر می دارند و منتظر ترحم دیگران میمانند. من معتقدم آدم خودش مسیر زندگیاش را تعیین میکند. من خودم مسیر زندگیام را تعیین کردهام و همین است که به آن ارزش میبخشد.
و مسئولیت همهچیز را هم بر عهده میگیرم « پرپترسون » بنابر این می توان به سخنان ژرف جناب پرپترسون افزود اینکه : اگر همه چیز بر اساس تقدیر بود ؛ نیازی به خرد و شعور و دانش و تلاش و کوشش و تدبیر نبود ! فقط مغزهای تنبل و خرافاتی به تقدیر معتقد هستند۰ در ضمن اگر همه چیز از پیش تعیین شده باشند ؛ پس چرا کسانی خود را نماینده ای خدا می دانستند و آمده بودند که به زعم خودشان بشریت را به صراط مستقیم و راه راست هدایت نمایند ؟ هدایت کردن وقتی درست و منطقی است که انسان آزاد باشد و قدرت تصمیم گیری داشته باشد ؛ زیرا انسان مجبور و مکلف که از قبل سرنوشت او تعیین شده است نیازی به هدایت و راهنمایی ندارد۰این تناقض را آقایان مذهبی باید پاسخ بگویند که فکر می کنم هیچ پاسخی خردپسندی نداشته و ندارند و مانند همیشه سفسطه و مغلطه می نمایند۰بنابر این اگر بنا به اعتقاد دین و دینداران حتا یک برگی بدون اذن جناب الله به زمین نمی افتد ؛ پس بر اساس همین باور دین مداران ؛ پس نتیجه می گیریم که مسؤل تمام فجایع و جنایات و فقر و بی عدالتی و خودکامگی در طول تاریخ تا کنون کسی نیست جز « الله » و سفیران اش۰ تا زمانی که چنین توهمات و طرز تفکر غلط و غیر اخلاقی و نابخردانه در جامعه حاکمیت داشته باشند ؛ ما هرگز به آزادی و عدالت اجتماعی و عقلانیت نخواهیم رسید۰من بارها در مقاله ها و جستارها به روشنی و صراحت بدون هیچ گونه هراس و ملاحظات بدوی و قبیله ای نگاشته ام که مشکل اصلی در کشور ما فرهنگی و اخلاقی می باشد و باید با یک تفکر جدی نقادانه کل فرهنگ و آداب و رسوم حاکم بر جامعه را مورد ارزیابی ؛ سنجشگری و نقد قرار داد۰ باید بدانیم که نقد نمودن توهین نیست و همچنین بایستی درک کنیم که هیچ چیز و هیچ فردی بالاتر از نقد نیست۰معتقدم نقد باید کوبنده ؛ ویرانگر ؛ بی رحمانه ؛ رادیکال و بنیادی باشد ؛ زیرا جامعه ای که صدها سال در خواب خوش توهمات ؛ خرافات ؛ جهل و کج فهمی زیسته است ؛ نمی توان با نوازش گری بیدار نمود ؛ آری گاهی باید فریاد زد۰به گفتهٔ نکته سنجی : ناراحت شدن از یک حقیقت ؛ بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است۰در جامعه ای که نقد نیست زمینه برای دروغگویی و چاپلوسی آماده است و سفله گان و شارلاتان ها و عوام فریبان جولان می دهند و به نام قوم و تبار و قبیله و زبان و مذهب و سمت و ده ها چیز دیگر بر گرده ای مردم سوار می شوند و حداکثر سؤاستفاده را از آنان می کنند۰ در جامعه ای که نقد نباشد ما نه با انسان های عاقل و بالغ و اخلاق مند ؛ بل با مشت موجودات مسخ شده و از خودبیگانه و فاقد شخصیت و مفلوک و تو سری خورده ای قضا قدری رو به رو می باشیم۰چنین جامعه ای بیشتر شبیه گورستان است ؛ نه ببخشید عین گورستان است۰کانت دو چیز را عامل اصلی در صغارت و نابالغ ماندن خود خواسته ای انسان ها اساسی می داند : نخست تنبلی و دوم بزدلی و دقیقن تنبلی فکری و بزدلی به انسان ها اجازه نمی دهند که شجاعانه و فعالانه بیاندیشند ؛ بخوانند و در صحنه ای اندیشه ورزی و در میدان عمل ثابت قدم بمانند ؛ و اگر انسان ها بزدلی و تنبلی را از خود دور نکنند تا دم مرگ در صغارت و کودکی خود خواسته باقی خواهند ماند و این شایسته ای انسان نیست۰تا زمانی که انسان سعی نکند از فهم خویش در تجزیه و تحلیل همهٔ امور استفاده نماید و از بیان واقعیت و حقیقت بهراسد ؛ مهم نیست چه رشته ی خوانده و کدام مدرک را از کدام کشور و کدام دانشگاه گرفته باشد ؛ بدون شک در کودکی و نابالغی به سر می برد۰باید در به کار بردن فهم خویش عزم راسخ داشت۰بنابر این ما به افراد آگاه ؛ دلیر و روشنگر سخت نیازمند هستیم نه به مدرک داران نابالغی که از به کار بردن فهم و خرد خود ناتوان هستند۰به قول رنه دکارت : اگر می خواهی جوینده ی واقعی حقیقت باشی ؛ باید دست کم یک بار در عمرت به همه چیز شک کنی۰ « درد ناک ترین چیز آن است که انسان حق اش را آرزو کند — جرج اورول » ))دنباله ی ؛ بت انگاری کالا از نگاه کارل مارکس : تفکر در باره ی صور حیات بشر ؛ و نیز تحلیل علمی این صور ؛ خط سیری را دنبال می کند که مستقیمأ عکس فرایند تحول واقعی آن هاست ؛ تفکر و تأمل پس از واقعه « Post festum پس از جشن ؛ یعنی پس از آن که رویدادهای مورد نظر ما رخ داده باشد۰» است ؛ بنابر این با داشتن نتایج حاصل از روند تکامل آغاز می شود۰شکل و صورت هایی که محصولات را به کالا تبدیل می کنند و از همین روی مقتضیات مقدماتی برای گردش کالاها به حساب می آیند ؛ پیش از آن دارای کیفیت ثابت صور طبیعی زندگی اجتماعی بوده اند ؛ پیش از آن که انسان در پی تبیین و توضیح محتوا و معنای آن ها باشد ؛ و نه تبیین منش تاریخی شان ؛ زیرا به چشم او آن ها ثابت و تغییر ناپذیر جلوه می کنند۰در نتیجه ؛ فقط تحلیل قیمت کالاها بود که به تعیین اندازه ی ارزش می انجامید ؛ و فقط تجلی عمومی همه ی کالاها به صورت پول بود که به استقرار خصوصیت آن ها به منزله ی ارزش منتهی شد۰اما دقیقن همین شکل خاتمه یافته ی دنیای کالاها — صورت پولی — است که خصوصیت اجتماعی کار خصوصی و روابط اجتماعی بین فرد فرد کارکنان را با نمایش آن ها به منزله ی روابط بین اشیای مادی — به جای آشکار ساختن واضح و روشن آن ها — پنهان می کند۰اگر من بگویم که کت « کرتی » و چکمه رابطه ای با کتان دارد چون کتان جلوه ی عام کار انتزاعی بشر است ؛ واضح است که سخنی مهملی گفته ام۰با این حال وقتی تولید کنندگان کت و چکمه این کالاها را در رابطه با کتان ؛ یا طلا یا نقره « که در این جا فرقی نمی کند» قرار می دهند ؛ یعنی یک معادل عام ؛ آن گاه رابطه ی میان کار خصوصی آنان و کار جمعی جامعه به چشم آنان همین قدر مهمل به نظر می رسد۰ مقوله های اقتصاد بورژوایی دقیقن متشکل از همین قسم صورت ها است۰آن ها صورت هایی از اندیشه اند که برای روابط تولید متعلق به این شیوه ی تولید اجتماعی که تعین تاریخی دارد ؛ یعنی تولید کالاها ؛ به لحاظ اجتماعی معتبر و بنابر این عینی هستند۰همه ی رمز و راز کالا ها ؛ و همه ی سحر و جادویی که محصولات کار را با اتکا به تولید کالا احاطه کرده است ؛ به محض آن که به شکل های تولیدی دیگری بپردازیم ؛ محو و باطل می شود۰از آن جا که اقتصاد دانان سیاسی به قصه های « رابینسون کروزوئه ای »علاقه ی زیادی دارند بگذاریم ما هم ابتدا به سراغ رابینسون و جزیره اش برویم ۰ ( حتا ریکاردو هم قصه های کروزوئه ای دارد۰ماهیگیر یا شکارچی بدوی ریکاردو از همان آغاز مالکان کالاهایی هستند که ماهی و صید خود را به نسبت زمان کار صرف شده برای آن مبادله می کنند ؛ زمان کاری که در این ارزش های مبادله ای صورت مادی پبدا کرده است۰در این مورد او مرتکب این جا به جایی تاریخی می شود که ماهیگیر و صیاد بدوی او ارزش کار خود را بر اساس جدول سهام بازار بورس لندن در سال 1817 محاسبه می کنند ! صرف نظر از جامعه ی بورژوایی ؛ تنها نظام اجتماعی که ریکاردو با آن آشنا بود « موازی نگاری های آقای اوون » بوده است» موازی نگاری ها ؛ پیشنهاد های سوسیالیست تخیلی رابرت اوون در باره ی مناسب ترین یازده مجموعه های کار گری بود ؛ که در کتاب « تصویر جدید جامعه » سال 1813 ارایه شد و بی درنگ آماج حمله ی منتقدان قرار گرفت ۰ ارجاع ریکاردو به آن ها بر مبنای در باره ی حمایت از کشاورزی است ۰)با این که او طبعأ متقاضی چیزی نیست ؛ اما بازهم نیازهایی دارد که باید بر طرف شوند ؛ و بنابر این باید اقسام کارهای مفید و سود مندی را به انجام برساند : او باید ابزارهای بسازد ؛ اثاثیه ای سرهم بندی کند ؛ جانوران را رام کند ؛ ماهی بگیرد و شکار کند ؛ و از این قبیل۰در این جارکاری به دعا خواندن ها و این گونه کارهای او نداریم چون این رفیق ما از آن ها لذت می برد و این کارها را تفریح و فراغت خود می داند۰رابینسون به رغم تنوع کارهای تولیدی اش می داند که همه ی آن ها شکل های مختلف فعالیت یک رابینسون واحدند ؛ و بنابر این ؛ فقط شیوه های مختلف کار بشرند۰فقط ضرورت است که او را مجبور به تقسیم دقیق اوقات بین کارهای مختلف می کند ؛ اندازه ی وقتی که فعالیت معینی در میان کل فعالیت های او اشغال می کند بستگی به اندازه ی دشواری ها و معضلاتی دارد که برای رسیدن به مقاصد مطلوب باید بر آن ها غلبه کرد۰رابینسون کروزئه ی ما این مطلب به تجربه دریافته است ؛ و با یک ساعت ؛ دفتر ؛ جوهر و قلمی که از کشتی برایش مانده است ؛ خیلی زود مثل یک انگلیسی خوب شروع به ثبت و ضبط امور خود می کند۰دفتر سرمایه های او شامل فهرستی از چیزهای مفیدی است که او در اختیار دارد ؛ و همچنین شامل فعالیت های گوناگونی که برای تولید آن ها لازم است و بالاخره زمان کاری که هر مقدار از این محصولات به طور متوسط به خود اختصاص می دهد۰همه ی این روابط بین رابینسون و این اشیاء که ثروت خود ساخته ی او هستند در این جا آن قدر ساده و شفاف است که حتا جناب « سدلی تیلور »نیز می توانست آن را بفهمد ۰ در این جا نیز این روابط حاوی همه ی عناصر ضروری ارزش هستند۰( در متن اصلی آلمانی « آقای ام - ویرشا » آمده است که مارکس او را نماینده ی اقتصاددان عامی و بی مایه ای گرفته که برای خوانندگان آلمانی آشناست۰اما انگلس به جای آن جناب سدلی تیلور یکی از استادان کمبریج را گذاشته که در پیش گفتار چاپ چهارم آلمانی او را هدف حمله های خود ساخته است )